نمایش
دانلود کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
دانلود رایگان کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
دانلود کتاب کوری – ژوزه ساراماگو – دانلود رایگان کتاب کوری – ژوزه ساراماگو – علم افشا
ژوزه ساراماگو
کوری
«کوری» یک رمان خاص است؛ یک اثر تمثیلی، بیرون از حصار زمان و مکان؛
یک رمان معترضانهی اجتماعی –
سیاسی، که آشفتگی اجتماع و انسانهای سردرگم را در دایره ی افکار
خویش و مناسبات اجتماعی تصویر
می کند. ساراماگو تأکید بر این حقیقت دارد که اعمال انسانی در موقعیت»
معنا می شود و ملاک مطلقی
برای قضاوت وجود ندارد. زیرا موقعیت انسان ثابت نیست و در تحول دائمی است.
در یک کلام ساده، دغدغه
ی عمدهی ذهن ساراماگو در این رمان فلسلفی، مسألهی سرگشتگی انسان معاصر یا «انسان در
موقعیت» است که از خلال ابعاد و لایه های مختلف و واکنش های آنان بررسی می شود. از دیگر مایه های
اصلی رمان، نقد خشونت و میلیتاریسم، اطاعت کورکورانه، دیکتاتوری،
و سیر تاریخی و فراگیر بودن آن است.
دانلود کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
دانلود رایگان کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
در شهری که اپیدمی وحشتناک کوری . نه گوری سیاه و تاریکی، که کوری سفید و تابناک – شیوع پیدا می
کند و نمی دانیم کجاست و می تواند هر جایی باشد، خیابان ها نام ندارند.
شخصیت های رمان نیز نام ندارند؛
دکتر، زن، دکترا دختری که عینک دودی داشته، پیرمردی که چشم بند سیاه داشت،
پسرک الو… اسبک و
ساختار دشوار رمان، پس از چند صفحه، جاذبه ای استثنایی پیدا | می کند، نقطه گذاری متن متعارف نیست.
اما در ترجمه، تا حد امکان، سبک نویسنده رعایت شده است. شرموجز
در خلال پاراگراف های طولانی، |
پیچیدگی های روح انسان و مشکلات غامض زندگی را تداعی می کند.
دانلود کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
دانلود رایگان کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
کوری مورد نظر ساراماگو، کوری معنوی است. سازماندهی و قانونمندی و رفتار عاقلانه ی خود، به نوعی
آغاز بینایی است. ساراماگو کلام پیچیده و چندپهلویش را در دهان تک تک شخصیت های کتاب، و مخصوصا در
پایان، در دهان زن دکتر گذاشته است: «چرا ما کور شدیم، نمی دانم. شاید روزی بفهمیم می خواهی
عقیدهی مرا بدانی؟ بله، بگو، فکر نمیکنم ما کور شدیم. فکر میکنم ما کور هستیم. کور، اما بینا. کورهایی
که می توانند ببینند، اما
نمی بینند.» |
دانلود کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
دانلود رایگان کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
ساراماگو در «کوری»، تعهد و باور عمیق خود را به عدالت اجتماعی، احترام به خرد و عقل سلیم، همراه با
تزکیه ی روح و جاسم که تنها راه ضمانت پایدار ماندن هر جامعه ای است، در غالب یک رمان هنرمندانه و
شگفت انگیز به ما ارمغان می دهد.
«کوری» در سال ۱۹۹۵ منتشر شد. ساراماگو می گوید: «این، کوری واقعی نیاست؛ تمثیلی است، کور شدن
عقل و فهم انسان است. ما انسانها عقل داریم و عاقلانه رفتار نمی کنیم…»
ژوزه ساراماگو، نویسنده ی پرتغالی، که بارها نامزد جایزه نوبل ادبیات شده | بود،
سرانجام و دیرهنگام – در سن ۷۶ سالگی . موفق شد در سال ۱۹۹۸ این جایزه را از آن خود و کشورش کند.
آثار این رمان نویس و شاعر، که به عبارتی رئالیسم جادویی را با انتقادات گزنده ی سیاسی می آمیزد، به ۲۵ زبان ترجمه شده است،
دانلود کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
دانلود رایگان کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
او بی تردید، نامدارترین شخصیت ادبی پرتغال و نخستین نویسنده از این کشور ۱۰ میلیونی است که به
معتبرترین جایزه ی ادبی جهان دست یافته زبان پرتغالی، به جز کشور پرتغال، در برزیل و در ۵ مستعمرهی
سابق پرتغال در افریقا، یا به عبارت دیگر توسط ۱۸۰ میلیون نفر در جهان تکلم می شود. اهدای جایزه به
ساراماگو، به بیانی تکریم زبان پرتغالی و وارد کردن این زبان و فرهنگ، | به جریان جهانی فرهنگ و ادبیات است.
ساراماگو در سال ۱۹۲۲، در نزدیکی لیسبون، در خانواده ای تنگ دست به دنیا آمد و به دلیل فقط نتوانست
تحصیلات دانشگاهی اش را به پایان رساند. در یک آهنگری به کار مشغول شد تا بتواند به طور پاره وقت به
درسش ادامه دهد.
دانلود کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
دانلود رایگان کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
ساراماگو نخستین رمانش، «کشور گناه»، را در سال ۱۹۴۷ نوشت. اما ۳۵ | سال انتظار کشید تا سرانجام
موفقیت ادبی و شهرت، در سال ۱۹۸۲، با انتشار رمان «بالتازار و بلیومندا» به سراغش بیاید. این رمان،
داستانی تخیلی است که به دوران تفتیش عقاید» مربوط می شود و ستیز میان کلیسا و مردم، یا در واقع،
میان فرد و حکومت را، که از درون مایه های مورد علاقهی ساراماگو است، به تصویر می کشد، فدریکو
فلینی، فیلمساز مشهور ایتالیایی، این رمان را از بهترین
کتاب هایی که خوانده است نامید.
دانلود کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
دانلود رایگان کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
در طی دیکتاتوری ۴۱ سالهی سالازار در پرتغال بود که ساراماگو به حزب کمونیست پیوست و هر چند هنوز بر
سر عقایدش باقی است، گفته است که ادبیات را در خدمت ایدئولوژی به کار نمی گیرد.
در رمان «سالگرد مرگ ریکادو ریس» (۱۹۸۴)، که داستانی سورئالیستی درباره یک پزشک شاعر، و به قدرت
رسیدن فاشیسم در سال ۱۹۳۶ است، ساراماگو در واقع از هموطنان پرتغالی اش به خاطر سکوت و
سکونشان در دوران دیکتاتوری سالازار انتقاد می کند.
ساراماگو تاریخ و باورهای کشورش پرتغال را همواره با دیدی انتقادی نگریسته است. به گفته ی پروفسور
کارلوس ریس، استاد ادبیات دانشگاه
دانلود کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
دانلود رایگان کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
Coimbra، «او به رویدادها و قهرمانان گذشته ی پرتغال می نگرد و نشان می دهد که رمان قادر است تاریخ را
بازنویسی، و ثابت کند که تنها تفسیر، فقط یک متن رسمی تاریخ نیاست.»
سبک شاعرانه ساراماگو، که تخیل و تاریخ و انتقاد از سرکوب سیاسی و فقر را با هم می آمیزد، موجب شده
است که او را به نویسندگان امریکای لاتین، به ویژه گابریل گارسیا مارکز تشبیه کنند. اما ساراماگو منکر این
ساعت است و می گوید بیشتر از سروانتس و گوگول تأثیر پذیرفته است. او بر این باور است که ادبیات اروپا،
نیازی به تقلید از ادبیات امریکای لاتین ندارد و هر کشوری می تواند از بطن فرهنگش به رئالیسم جادویی
خاص خود دست یابد. و هستند منتقدان سرشناسی که آثار ساراماگو را بیش از حد روشنفکرانه میدانند و
معتقدند که آنارش با آثار ادبی امریکای لاتین، قابل قیاس نیست. عقاید بحث انگیز و طرز فکر ساراماگو، اغلب
با حکومت و افکار عمومی کشورش در تضاد و تقابل بوده است.
دانلود کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
دانلود رایگان کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
اثر جنجالی ساراماگو، «انجیل به روایت عیسی مسیح» بود که در سال ۱۹۹۲ منتشر گردید. وزیر کشور وقت
پرتغال، آنچنان از این رمان برآشفت که نام ساراماگو را از فهرست نامزدهای جایزه ی ادبی اروپا» حذف کرد و
گفت این رمان، توهین به کاتولیک های پرتغال است و موجب تفکر تفرقه افکنی در کشور شده است،
ساراماگو نیز به نشانهی اعتراض، با همسر اسپانیایی اش پرتغال را | ترک گفت و به لانساروت، جزیرهای
آتشفشانی از جزایر قناری، به تبعیدی خودخواسته رفته
ساراماگو هرگز به دنبال شهرتی که جوایز مختلف به همراه می آورد، نبوده و صراحت لهجه اش گاه برخورنده
توصیف شده است. «من آدم شکاک و نجوشی هستم و قربان صدقهی کسی نمی روم. نمی توانم لبخند
بزنم، دوره بیافتم، و اشخاص را در آغوش بفشارم و برای خودم دوست بتراشم.»
دانلود کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
دانلود رایگان کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
فرهنگستان سوئد با ستایش از ساراماگو، و اعلام اهدای جایزه نوبل ادبیات ۱۹۹۸ به وی، گفت: «آثار
ساراماگو با تمثیل های ملهم از تخیل و شفقت و طعنه، ما را بی وقفه وادار به ادراک یک واقعیت فرار و مبهم می کند.»
کوری
چراغ زرد کهربایی روشن شد. دو اتومبیلی که جلوتر از بقیه بودند، پیش از قرمز شدن چراغ،
تند کردند، در خطکشی عابر پیاده، چراغ مرد سبز روشن شد مردمی که منتظر ایستاده بودند،
قدم زنان از روی خطهای سفید در آسفالت سیاه گذشتند و به آن طرف خیابان رفتند. راننده ها
بی صبرانه کلاچ را زیر پا فشار می دادند و ماشین ها، حاضریراق، مثل اسب هایی بی قرار که در انتظار ضربهی شلاق باشند، عقب و جلو می رفتند.
دانلود کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
دانلود رایگان کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
عابرین از عرض خیابان رد شده اند اما چراغی که باید به ماشین ها اجازه ی حرکت بدهد،
هنوز چند ثانیه ای معطل می کند. بعضی ها می گویند کافی است این معطلی به ظاهر ناچیز در هزاران
| چراغ راهنمایی موجود در شهر و تعویض پیاپی سه رنگ آنها ضربه شود تا یکی از جدی ترین
علل تنگراه، یا راه بندان باشد، که اصطلاح رایج تری است.
بالأخره چراغ سبز شد، ماشین ها مثل برق راه افتادند. اما آن وقت بود که معلوم شد
همه شان مثل هم تیز و فرز نیستند. ماشینی که اول خط وسط | ایستاده، تکان نمی خورد. لابد عیبی پیدا کرده،
پدال گاز در رفته، دنده گیر کرده،| جلوبندی عیب کرده، ترمز قفل کرده، برق اشکال پیدا کرده،
یا البته خیلی ساده، بنزین تمام کرده، این چیزها تازگی ندارد. گروه بعدی عابرین، که پشت خطکشی جمع شده اند،
دانلود کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
دانلود رایگان کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
می بینند که راننده ی ماشین ایستاده، از پشت شیشه ی جلو دست هایش را تکان می دهد و ماشین
ها پشت سر، بی امان بوق می زنند. هنوز چیزی نگذشته، چند راننده از ماشین ها پیاده شدند که ماشین
وامانده را به گوشه ای هل بدهند تا راه بند نیاید. با عصبانیت به پنجره های بستوی ماشین مشت می کوبند،
مرد توی ماشین به طرفشان سر می گرداند. اول به یک طرف، و بعد به طرف دیگر، معلوم است که
با داد و فریاد چیزی می گوید. از حرکات دهانش پیداست که چند کلمه را تکرار می کند. نه یک کلمه، سه کلمه،
که وقتی بالاخره | یک نفر در ماشین را باز می کند، مفهوم تر می شود، من کور شده ام.
مگر کسی باور می کند. یک نگاه که بیاندازی چشمهای مرد را سالم می بینی،
نی نی شان می درخشد و برق می زند، سفیدہ شان سفید و ملب است، مثل چینی،
چشمها باز باز، پوست صورت چروک چروک، ابروها ناگهان گره افتاده،
دانلود کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
دانلود رایگان کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
هر کسی می داند که همه ی این ها نشان می دهد در درونش غوغاست با یک
حرکت سریع آن چه در دیدرس بود توی مشتهای گره کردهی مرد ناپدید می شود، انگار سعی می کند
آخرین تصویری را که دیده در ذهنش نگه دارد، نور گرد چراغ راهنمایی، وقتی چند نفر کمکش کردند تا از ماشین
پیاده شود، با | ناامیدی گفت من کور شده ام، من کور شده ام، و اشکش درخشش چشمهایی
را که مدعی بود مرده اند بیشتر می کرد. زنی گفت این چیزها پیش می آید، ولی
رد می شود، خاطرات جمع،
گاهی مال اعصاب است. چراغ راهنمایی دوباره عوض شده بود، چند عابر فضول
دور جمع حلقه زده بودند و
راننده های پشت سرکه نمی دانستند قضیه چیست، اعتراض می کردند
که هر خبری شده باشد این همه
المشنگه ندارد، یک تصادف معمولی، یک چراغ شکسته، یک سپر غر شده،
فریاد می زنند پلیس خبر کنید و
این ابوقراضه را از سر راه کنار بزنید.
دانلود کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
دانلود رایگان کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
مرد کور التماس می کرد خواهش می کنم، یک نفر مرا ببرد خانه. زنی که
نظر داده بود قضیه مال اعصابه است می گفت باید آمبولانس خبر کرد و مرد
را به بیمارستان برد، اما مرد کور
زیر بار نمی رفت، لازم نبود، فقط میخواست یک نفر او را تا در ورودی ساختمان
محل سکونتش ببرد. همین
نزدیکی هاست و بزرگترین لطفی که در حق من می توانید بکنید همین است.
یکی پرسید پس ماشین چه
می شود. صدای دیگری گفت سوییچ به ماشین است. ببریدش به پیاده رو.
صدای سومی بلند شد که لازم
نیست، ماشین با من، این بابا را می رسانم به خانه اش.
دانلود کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
دانلود رایگان کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
زمزمهی تأیید بلند شد، مرد کور حس کرد یک نفر بازویش را گرفته، همان صدا می گفت بیا با من بیا،
او را در صندلی جلو کنار راننده نشاندند و کمربند ایمنی اش را بستند. هنوز گریه می کرد و زیر لب
میگفت نمی توانم ببینم، نمی توانم ببینم، مرد پرسید بگو ببینم خانه ات کجاست. چهره های کنجکاو از پشت
شیشه های ماشین آن دو را میپاییدند و برای خبر تازه حرص می زدند. مرد کور دسته ها را به طرف
چشمهایش برد و با ایما و اشاره گفت هیچی، انگار توی مه گیر کرده باشم یا افتاده باشم توی یک دریا شیر.
مرد دیگر گفت اما کوری که این جوری نیست، می گویند کوری سیاه است، خب من همه چیز را سفید می بینم،
دانلود کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
دانلود رایگان کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
شاید آن زنکه راست می گفت، شاید مال اعصاب باشد، اعصاب، نگو بلا بگو، داری به من
می گویی، مصیبت است، بله، چه مصیبتی، لطفا بگو خانوات کجاست،
و در همین وقت موتور ماشین روشن شد. مرد کور با لکنت نشانیاش را داد، انگار کوری حافظه اش را ضعیف کرده بود، بعد گفت نمیدانم با چه زبانی
از شما تشکر کنم، و دیگری جواب داد خواهش می کنم حرفش را هم نزن، امروز نوبت توست،
فردا نوبت من، آدم از فردا چه خبر دارد، راست می گویید، امروز صبح که از خانه درآمدم،
کی فکرش را می کرد همچو بلایی بناست به سرم بیاید. متعجب بود که چرا هنوز ایستاده اند،
پرسید چرا راه نمی افتیم، دیگری جواب داد چراغ هنوز قرمز است. از این به بعد مرد کور
دیگر نخواهد دانست کی چراغ قرمز است
دانلود کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
دانلود رایگان کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
همان طور که مرد کور گفته بود، منزلش همان نزدیکی بود. اما پیاده روها پر از ماشین بود،
نمی شد پارک کرد و مجبور شدند در یکی از کوچه های فرعی جایی دست و پا کنند، پیاده رو باریک بود
و در سمت سرنشین جلو در یک وجبی دیوار قرار می گرفت، این بود که مرد کور برای این که مجبور نشود خود را از این صندلی
به آن صندلی بکشاند و به ترمز و فرمان گیر کند، پیش از پارک کردن از ماشین پیاده شد.
وقتی وسط کوچه تنها ماند، حس کرد زمین زیر پایش سست شده، سعی کرد بر ترسی که در درونش قوت می گرفت غلبه کند. دست هایش را با عصبانیت جلوی صورت تکان تکان داد،
دانلود کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
دانلود رایگان کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
انگار در همان دریای شیری که گفته بود شنا می کرد، دهانش را برای فریاد کمک باز کرده بود که در آخرین
لحظه احساس کرد دست آن مرد به ملایمت بازویش را لمس می کند، آرام باش، هوات را دارم.
آهسته راه افتادند، مرد کور از ترس افتادن پا به زمین می کشید اما همین باعث شد
که روی سطح ناهموار پیاده رو سکندری برود. آن یکی آهسته گفت حوصله کن، الآن می رسیم،
و کمی بعد پرسید کسی منزل هست مواظبت باشد، و مرد کور جواب داد نمی دانم،
زنم هنوز نباید از سر کار برگشته باشد، اتفاقا من هم امروز زودتر دست از کار کشیدم
و این بلا به سرم آمد. خاطرات جمع، چیز مهمی نیاست، من که هیچ وقت نشنیده ام
کسای یکدفعه کور بشود. مرا بگو که چه فخری می فروختم که عینک هم لازم ندارم،
خب دیگر، این جوری است.
به ورودی ساختمان رسیده بودند، دو زن هم محل با کنجکاوی به همسایه شان که مردی بازویش را گرفته بود و راه را نشانش می داد
دانلود کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
دانلود رایگان کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
زل زدند اما به فکر هیچ کدامشان نرسید بپرسند مگر چیزی در چشمتان رفته،
نه آنها به فکرشان رسید و نه مرد می توانست جواب دهد بله، یک دریا شیر. داخل ساختمان که شدند،
مرد کور گفت خیلی ممنون، ببخشید که این همه زحمت دادم، حالا دیگر خودم می توانم از عهده بربیایم،
معذرت لازم نیست، بگذار تا بالا برسانمت، اگر این جا ولت کنم دلم آرام نمی گیرد. با مختصری اشکال وارد
آسانسور تنگ و باریک شدند. طبقهی چندم هستید، طبقه سوم، حقیقتا مدیون
شما هستم، لازم نیست از من تشکر کنی، امروز نوبت توست، بله، حق با شماست،
ممکن است فردا نوبت شما باشد، آسانسور ایستاد،
بیرون آمدند، مایلی کمکت کنم در خانه را باز کنی، ممنونم، فکر می کنم بتوانم خودم باز کنم. از جیبش دسته کلید کوچکی ہیروت
آورد، دندانهی کلیدها را یکی یکی لکس کرد و گفت باید این یکی باشد، با سر انگشتان
دست چپش سوراخ کلید را پیدا کرد و خواست در را باز کند.
دانلود کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
دانلود رایگان کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
این که نیست، اجازه بده ببینم، کمکت می کنم.
با کلید سوم در باز شد. مرد کور با | صدای بلند پرسید خانه هستی، کسی جواب نداد و او گفت
همانطور که پیش بینی می کردم زنم هنوز نیامده. دست ها را به جلو دراز کرد و کورمال کورمال در راهرو راه افتاد،
بعد با احتیاط بر کشته و سرش را به سمتی چرخاند که حساب می کرد مرد در آنجا باشد و گفت
چه طور از شما تشکر کنم، مرد نیکوکار گفت تشکر ندارد، وظیفهام بود، و بعد گفت می خواهی کمکت کنم
بنشینی و پیشت بمانم تا زنت برگردد. این همه شور و حرارت ناگهان مرد کور را مشکوک کرد،
معلوم بود نمی خواهد غریبه ای را به خانه اش راه بدهد، از کجا معلوم که غریبه همین الآن نقشه نداشته باشد
دست و پای مرد کور بی دفاع را ببندد و یک
دانلود کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
دانلود رایگان کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
چیزی در دهانش بتهاند و بعد هم مال و منالش را ببرد گفت لازم نیست، خواهش
دارم خودتان را به زحمت نیاندازید، من خوبم، و ضمن این که در را آهسته می باست، تکرار کرد لازم نیست،
لازم ناسته.
با صدای پایین رفتن آسانسور نفس راحتی کشید. با یک حرکت غیر ارادی،
و فراموش کردن وضع خودش، سریوش روزنه ی پشت در را کنار زد تا بیرون را نگاه کند.
انگار در آن طرف در یک دیوار سفید بود. می توانست تماس قاب آهنی را با ابرویش حس کند،
مژه هایش به عدسی کوچک مالیده می شد، اما بیرون را نمی توانست ببیند، سفیدی
مطلق همه چیز را پوشانده بود. می دانست
در خانه ی خودش است، بو، حال و هوا، و سکوت خانه را شناخت، می
توانست تک تک اشیاء خانه را لمس کند و تشخیص دهد، اما در عین
حال مثل این بود که همه چیز در ابعاد غریبی حل می شد، بی سمت
و سو و انج، بی شمال و جنوبها ، بی پایین و بالا. در کودکی، مثل بیشتر مردم،
ادای کور بودن را درآورده بود،
دانلود کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
دانلود رایگان کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
و پس از پنج دقیقه چشم باستن، به این نتیجه رسیده بود که کوری، که بدون شک مصیبت وحشتناکی است،
شاید نسبتا قابل تحمل باشد اگر قربانی بخت برگشته بتواند حافظه اش را به حد کافی حفظ کند،
نه فقط در مورد رنگها بلکه در مورد شکل و سطح و ریخت و جنس اشیاء، البته با این پیش فرض که کور مادرزاد نباشد.
حتی فکر کرده بود که ظلمت زندگی کورها چیزی نیست جز نبودن نور، و آن چه کوری می نامیم فقط ظاهر مردم
و اشیاء را پنهان می کند و آنها را در پشت این پرده ی سیاه میعی و سالم نگه می دارد.
حالا، برعکس، خودش در یک سفیدی غرق بود و این سعیدی انقدر واضح و
مطلق بود که که نه فقط رنگ ها، بلکه اشیاء و اشخاص را هم به جای آن که
در خود جذب کند، می بلعید و آنها را دوچندان نامرئی می کرد.
دانلود کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
دانلود رایگان کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
وقتی که مرد کور به سمت اتاق نشیمن می رفت،
با تمام احتیاطی که به خرج داد و دست نامطمئنی به دیوار کشید،
با آن که انتظار نداشت چیزی جلوی
پایش سبز شود، یک گلدان گل را روی زمین واژگون کرد و شکست.
چنین گلدانی را به یاد نداشت، شاید زنش قبل از رفتن به سر کار آن را اینجا گذاشته بود
و خبال داشت بعدا جای مناسب تری برایش پیدا کند. دولا شد تا خسارت را | تخمین بزند.
آب کف اتاق واکس خورده جاری بود.
سعی کرد گلها را جمع کند و در فکر گلدان شکسته نبود، یک تکه شیشه ی بلند و تیز انگشتش را برید، و با شروع درد، اشک کودکانهی عجز به چشم هایش دوید، در وسط آپارتمان که با | نزدیک شدن غروب،
تاریک می شد، سفیدی کورش کرده بود. گلها را محکم در دست گرفته بود
و احساس می کرد از انگشتش خون می آید، به پهلو چرخید و دستمالش
را از جیب در آورد و هرطور بود دور انگشتش بست.
دانلود کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
دانلود رایگان کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
بعد، کورمال کورمال
و تلو تلو خوران، با احتیاط کامل که مبادا پایش به فرش بگیرد، میل و
مندلی ها را دور زد تا خودش را به کاناپهای برساند که بازنش روی آن می نشستند
و تلویزیون تماشا می کردند. نشاست، گلها را روی زانویش گذاشته، و با دقت بسیار،
دستمال را از دور انگشتش باز کرد. خون دستش نوچ بود، نگران شد، فکر می کرد چون نمی تواند ببیند،
خونش تبدیل به ماده ای بی رنگ و چسبناک شده، چیزی بیگانه که در هر حال مال خودش بود،
اما به خطری شباهت داشت که خودش علیه خودش ایجاد کرده بود.
خیلی آهسته، با دست سالم سعی کرد
آرام آرام محل فرو رفتن خرده شیشه را که مثل یک خنجر ظریف تیز بود،
پیدا کند، و با نزدیک کردن ناخن های اسبابه و شاست، آن را کاملا بیرون بکشد.
دستمال را دوباره دور انگشت زخمی اش پیچید، این دفعه سفت تر تا خون بند بیاید،
بعد، خسته و ناتوان، به پشتی کاناپه تکیه داد.
دانلود کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
دانلود رایگان کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
بر خلاف حکم عقل و منطق که در لحظات خاصی تشویش پا بأس،
اعصاب بیدار و هوشیار می طلبید، بعد از
لحظه ای، در نتیجه ی یکی از واکنش های انفعالی رایج بدن،
دچار نوعی رخوت شد، و این رخوت بیشتر
شبیه به خواب آلودگی و به همان سنگینی بود،
بلافاصله خواب دید ادای کور بودن را در می آورد، خواب، دید
مدام پلک میزند، و هر بار، انگار از سفر بازگشته باشد،
تمام شکلها و رنگ هایی که در دنیا دیده بود و می
شناخت، ثابت و بدون تغییر، در انتظارش بود.
با وجود این احساس امیدوار کننده، احساس گنگ و آزاردهنده
شک و تردید را هم داشت، شاید این خواب، خیالی بیش نبود،
توهمی که دیر یا زود باید از آن بیرون بیاید بدون
این که بداند چه واقعیتی در انتظار اوست. بعد، در حالت نیمه هوشیار که انسان می خواهد بیدار شود،
دانلود کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
دانلود رایگان کتاب کوری – ژوزه ساراماگو
خیلی جدی، البته اگر این کلام در چند ثانیه ای که این حال خستگی طول می کشد معنا داشته باشد، خیلی
جدی فکر کرد که عاقلانه نیست در این وضع متزلزل بماند، بیدار شوم، بیدار نشوم، بیدار شوم، بیدار نشوم،
بالأخره لحظه ای می رسد که چاره ای جز خطر کردن نیاست، من اینجا چه می کنم، با این گل ها روی زانو، با
این چشمهای بسته که انگار می ترسم بازشان کنم، آنجا چه می کنی، چرا گل ها را روی زانوت گذاشتی
خوابیدی، زنش بود که می برید.
و..
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.