نمایش
دانلود کتاب کنت دراکولا
دانلود رایگان کتاب کنت دراکولا
دانلود کتاب کنت دراکولا – دانلود رایگان کتاب کنت دراکولا – علم افشا
کنت دراکولا
جایی در ترانسیلوانیا ، کنت دراکولا در تابوتش دراز کشیده و منتظر بود تا | شب از گرد راه برسد.
کنت نه تنها به حمام آفتاب علاقه ای نداشت، بلکه اصولا از دیدن ریخت آفتاب بیزار بود؛ چون قرار گرفتن
در معرض نور آفتاب پوست او را برنزه نمی کرد، کباب نمیکرد، نابود می کرد. تابوتی که کنت در آن دراز کشیده، درونش اطلس دوزی شده و بر روی درش نام دراکولا نقره کوب شده بود.
این تابوت مأمن و استراحتگاه کنت در تمام طول ساعات روز بود؛ اما وقتی تاریکی فرا می رسید،
دراکولا از آن برمی خاست و بسته به حال و حوصله اش، به شکل خفاش یا گرگ، به روستاهای آن حوالی
سر می زد و در کوچه و خیابانها در پی یک شکار خونگرم می گشت. او تقریبا شبی یک شکار
داشت و عادت داشت خون قربانیانش را قورت قورت سر بکشد. کنت دراکولا سرانجام پیش
از تابش نخستین انوار خصم کهن
الگویش، خورشید، که فرارسیدن روز جدید را به طرز ناهنجاری اعلام می کرد با شتاب به تابوتش باز می گشت. این گونه … زندگی خون آشام می گذشت تا …
دانلود کتاب کنت دراکولا
دانلود رایگان کتاب کنت دراکولا
… تاریکی داشت فرا می رسید که کنت آرام آرام در تابوتش به جنب و جوش افتاد.
حرکات سریع، سراسیمه و نامنظم پلک هایش نشان از آگاهی ناخودآگاه او از غروب خورشید و فرا رسیدن
زمان خیزش داشت. کنت آرام آرام درحالی که بیدار شدن را مزمزه می کرد به طعمه های آینده اش
می اندیشید، نانوا و همسرش. پرطراوت، شاداب، پر از خون، در دسترس، امن و مهم تر از همه ابله.
دو روز و شب پیاپی بود که دندان هایش را برای مکیدن خون آنها سوهان می زد
و برای برخاستن از تابوت و پرواز به سوی منزل آنها لحظه شماری می کرد.
با گسترده شدن کامل سفره تاریکی، دراکولا تبدیل به خفاشی شد و به سوی
کلبه قربانیان خود پر کشید. پشت در کلبه دوباره به هیئت انسان
درآمد و زنگ در را به صدا در آورد. وقتی نانوا در را باز کرد از دیدن کنت متعجب شد.
به … سلام … کنت دراکولا … از دیدنم تعجب کردین؟ »
نه … فقط چی شده که اینقدر زود به خونه ما اومدین … البته خیلی خوش اومدین.» |
زود اومدم؟ ظاهرا برای شام دعوتم کردین جناب نانوا، مگه نه؟ امیدوارم که اشتباه نکرده باشم
. برای امشب دعوت شده بودم … درسته ؟
نه نه … اشتباه نکردین جناب کنت. فقط مسئله اینجاست که تا شب دقیقا هفت ساعت وقت باقی مونده.»
ببخشید؟
دانلود کتاب کنت دراکولا
دانلود رایگان کتاب کنت دراکولا
نکنه اومدین کسوف رو تماشا کنین؟ » کسوف؟ بله … اون هم چه کسوفی؟..
. کسوف کامل.» «چی؟»
دقیقا دو دقیقه طول میکشه … اگه الآن از پنجره به آسمون نگاه | کنین.»
ای داد … عجب خاکی تو سرم شد.» چطور جناب کنت؟» اگه اجازه بدین
من همین الان باید زحمتو کم کنم.» برین؟ شما تازه تشریف آوردین …
بله بله … اما فکر می کنم خیلی سرزده اومدم و شما و خانم محترم تون رو تو زحمت انداختم …» |
کنت دراکولا … رنگ تون چرا اینقدر پریده!»
رنگم پریده؟ آخ گفتی! این نشونه اینه که من احتیاج به هوای تازه دارم. به هرحال، خیلی خوشوقت شدم … من باید برم.» .
حالا بفرمایین بنشینین … به گلویی تازه کنین .
.. یه چیزی بنوشین؟» یه چیزی بنوشم؟ … نه فعلا وقتشو ندارم … یه عالمه کار دارم.» |
چه کاری جناب کنت؟… بذارین برای بعد … بشینین براتون به جام شراب بریزم.»
شراب؟! اوه نه اصلا، کبدم رو بدجوری اذیت میکنه ……. آقا این دستو ول کن!»
امکان نداره … حداقل بشینین یه کم خستگی در کنین.» «بابا ..
جا هرکی دوست داری باور کن، من جدأ باید برم … من تازه
دانلود کتاب کنت دراکولا
دانلود رایگان کتاب کنت دراکولا
الآن یادم افتاد که تمام لامپای قصرمو روشن گذاشتم. آخر ماه کلی پول برق برام میاد.» |
اذیت می کنی جناب کنت، آدم که سر ظهر همه لامپای قصرشو روشن نمی ذاره.»
راستشو منظورم از اینکه گفتم لامپارو روشن گذاشتم این بود که… که …کرکره دروازه را نکشیدم..
. خندق هم که خشک شده، این دور و برا هم که ناامنه ..
. شما هیچ میدونین موقع کسوف آمار دزدی چند برابر میشه؟»
نه … چند برابر می شه؟
بابا ول کن بذار برم … شما حالیتون نیست من چقدر مزاحم وقت و کارتون شدم.)
شما اصلا مزاحم من نیستین … خواهش می کنم اینقدر با ما رو دربایستی نداشته باشین.
شما فقط به وعده غذا زودتر اومدین که اون هم
خوش اومدین.»
خب خب… من نه رودربایستی دارم نه مزاحم شما شدم، قبول..
. حقیقتش اینه که من جدا از ته قلب دوست دارم ناهار سرتون خراب بشم اما قراره یه کنتس
پیر از فامیلای دورمون بیاد دیدن من … اگه پشت در بمونه شرمنده اش می شم.
دانلود کتاب کنت دراکولا
دانلود رایگان کتاب کنت دراکولا
عجله، عجله، عجله … فکر نمی کنین که با این همه عجله کردن آخر سر به روز خدای
نکرده زبونم لال سکته قلبی می کنین.»
فی الواقع اگه دستمو ول نکنین ممکنه بدتر از سکته قلبی سرم بیاد … »
به به … رایحه شو حس میکنین جناب کنت ..
. بوی مرغ شکم پریه که همسرم داره واسه شام آماده می کنه ..
. قراره شکمش رو با سیب زمینی
تنوری پر کنه …
خیلی جالبه؛ اما من جدأ دیگه باید برم.»
کنت دراکولا بالاخره موفق شد دستش را از پنجه نیرومند نانوا بیرون بیاورد و نزدیک ترین در در دسترس را باز کند.
ای داد … این جا که قفسه لباس هاست.»
هاها … جدأ که شما به گلوله نمکین جناب کنت …
این در صندوق خونه است؛ اما اگه خیلی کار دارین من دیگه اصرار نمیکنم ..
.| بفرمایین در خونه این جاست … اوه نگاه کنین … کسوف تموم شده ..
. خورشید خانم دوباره داره نورافشانی میکنه.»
دانلود کتاب کنت دراکولا
دانلود رایگان کتاب کنت دراکولا
دراکولا بدون درنگ و با شدت دری را که نانوا در حال باز کردنش بود بست.
«بله بله … عالیه … خب من نظرمو عوض کردم و تصمیم گرفتم از همین سر ظهر مزاحم تون بشم. فقط لطفا این پرده های خونه تون رو خیلی
سریع بکشین. اونطور که شنیدم، امواج نور خورشید تا چند ساعت بعد از کسوف به شدت برای سلامتی بدن مضرن… این طور که میگن سرطان زا هستن.»
«دلتون خوشه جناب کنت … کدوم پرده؟»
پرده ندارین … ای داد بیداد … الان که نور از پشت پنجره تو همه خونه می افته … ببینم، زیر زمین که حتما دارین؟»
همسر نانوا در حالی که خیس و عرق کرده از آشپزخانه بیرون می آمد با ذوق زدگی اعلام کرد:
نه جناب کنت … البته من همیشه به یاروسلاو میگم که به دونه از
اون خوب خوباشو درست کنه؛ اما این مردارو که میشناسین جون به جونشون کنین تنبلت.» |
من متأسفم … جدا برای خودم متأسفم…. این صندوق خونه تون کجاست؟»
همین الآن درشو باز کردین جناب کنت.» |
دانلود کتاب کنت دراکولا
دانلود رایگان کتاب کنت دراکولا
کنت دیگر معطل نکرد و در حالی که در صندوق خانه را باز می کرد توضیح داد:
ببینین، من میرم داخل کمد. وقتی ساعت ۸ شب شد صدام کنین بیام بیرون.» و داخل صندوق خانه شد و در
را بست. زن نانوا قهقهه زنان گفت:|
وای خدا نکشه این کنتو … یاروسلاو، آقای دراکولا جدا مرد بامزه ای هستن.)
أما یاروسلاو مشوش و دستپاچه از پشت در شروع به توضیح این موقعیت
پیچیده برای کنت کردن
اوه جناب کنت، خواهش میکنم تشریف بیارین بیرون …
جایی که شما رفتین نه برای شما صورت خوشی داره نه برای ما … فکرشو بکنین،
همسایه ها پشت سر ما چه حرف هایی می زنن … فکر میکنن قبل از اینکه من بیام خونه، شما اینجا بودین و بعد … می فهمین که …
اما کنت عجالتا جز اینکه خورشید آن بیرون به طرز ناراحت کننده
و مرگباری مشغول نور افشانی بود چیز دیگری نمی فهمید.
ول کن یاروسلاو جان نانوا … همسایه ها بی خود میکنن که فکر کنن خانم شما از من بد پذیرایی کرده و از من خواسته جای اتاق پذیرایی تو صندوق خونه بشینم.
بذارید من اینجا بمونم … جان شما من دارم اینجا کیف میکنم.»
جناب کنت، شما ظاهرا متوجه عرایض بنده نشدین …
دانلود کتاب کنت دراکولا
دانلود رایگان کتاب کنت دراکولا
چرا چرا خوب هم شدم … شما نگران این هستین که همسایه هاتون فکر کنن شما خیلی مهمون نواز
نیستین.
اما حاضرم شهادت بدم که این جا چه قدر به من یکی خوش گذشته … من اتفاقأ همین هفته پیش
به همین خانم هس’، سرپیشخدمت قصرم، که بهتر از شما نباشه،
خیلی خوب و خوش گوشت و پرخونه،
داشتم می گفتم که به صندوق خونه خوب واسه من دست
و پا کنه که تعطیلات آخر هفته رو اونجا خوش
بگذرونم … یاروسلاو جان بجنب نونات ته گرفت …
منو به حال خودم بگذار … هوس کردم الان به کم آواز
بخونم … أوه رامونا لالا دادا دی دی …
در همین لحظه، شهردار ترانسیلوانیا و همسرش کاتیا که به طور اتفاقی از کنار خانه نانوا می گذشتند تصمیم
گرفتند سرزده مزاحم آنها شوند. به هرحال، هرچه باشد شهردار و نانوا دوستان قدیمی بودند و سرزده
مزاحم شدن یکی از حقوق طبیعی و مسلم بین دوستان قدیمی است.
سلام یاروسلاو … امیدوارم من و کاتیا مزاحم تو و همسر زحمت کشت نشده باشیم.)
البته که نشدین … جناب شهردار … بفرمایین تو …»
چی شده یاروسلاو؟ رنگت پریده … ببینم بی موقع اومدیم؟ مهمون داشتین؟ »
همسر نانوا توضیح داد:|
دانلود کتاب کنت دراکولا
دانلود رایگان کتاب کنت دراکولا
جناب کنت دراکولا تشریف آوردن خونه ما.» شهردار با تعجب پرسید: کنت این جاست ؟ کجاست که من نمی
بینمش؟ »
همین نزدیکیا»
خیلی جالبه … من تا حالا نشنیده بودم که کنت دراکولا ظهر جایی مهمونی رفته باشه … اصلا شک دارم که
تا حالا تو طول روز ایشونو تو خیابون دیده باشم.»
به هرحال، ایشون امروز سر ما منت گذاشتن وسط ظهر اینجا تشریف آوردن.
«نگفتین کجاست؟ زیر فرشه؟» |
نه … فی الواقع … حقیقتش ایشون تو صندوق خونه اس»
شهردار با لحنی که تمسخر و طعنه و تعجب و دلسوزی یکجا در آن پیدا بود پرسید:
صندوق خونه؟! … وقتی تشریف آوردن این جا خونه بودی … یاروسلاو؟»|
خواهش میکنم فکر بد نکنین … ایشون همین پیش پای شما و
دانلود کتاب کنت دراکولا
دانلود رایگان کتاب کنت دراکولا
درست وقتی که تو خونه بودم تشریف آوردن این جا.» و بعد با خشم و ناامیدی فریاد زد:
جناب کنت خواهش می کنم از اون تو بیاین بیرون … جناب شهردار اینجا هستن.»
صدای خفه کنت دراکولا از داخل صندوق خانه برخاست.| مزاحم نمیشم. من اینجا راحت راحتم … از طرف
من به جناب شهردار سلام برسونین و واسه خودتون خوش باشین … من احتمالا تا شش هفت ساعت دیگه
میام خدمتتون.» شهردار، یاروسلاو نانوا را به کناری کشید و در گوشش زمزمه کرد:
یاروسلاو جان، تو که منو میشناسی، دهنم قرص قرصه؛ اما به این زنا نمیشه اعتماد کرد. همین کاتیا ممکنه
پس فردا بره در هرخونه واستون
و..
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.