نمایش
دانلود کتاب مرد گرفتار – محمود کیانوش
دانلود رایگان کتاب مرد گرفتار – محمود کیانوش
دانلود کتاب مرد گرفتار – محمود کیانوش – دانلود رایگان کتاب مرد گرفتار – محمود کیانوش – علم افشا
داستان مردگرفتار
محمود کیانوش
پرده نگی باشتاب به یک سورفت. دو مرد نیم برهنه، باماهیچه های برجسته ، گره در گره و سیاه ، که
پنداشتی آنها را از شبه تراشیده اند، مرد دیگری را که با پنجه های نیرومند خود بازوانش را گرفته بودند، به
درون آوردند.
مرد گرفتار بلند بالابود ، باسینهای فراخ ، سری افراشته و چشمانی به سیاهی شب و درخشندگی الماس
در آفتاب . سراپا ستونی از پولاد ، همه سنگینی و شکوه .
گفتی در دل به گرفتاری خود خنده سرد میزد . آن دو سیاه برهنه باهمه درشت اندامی و دلاورنمائی در دو پهلوی
او مورچگانی گستاخ بودند که بالهای زنبوری درشت را به دندان گرفته بودند، زنبوری خفته یا فرو در اندیشهای
دانلود کتاب مرد گرفتار – محمود کیانوش
دانلود رایگان کتاب مرد گرفتار – محمود کیانوش
دراز ، یا بیننده خوابی رنگ آمیزو شیرین .
| . مورچگان دندان از بالهای زنبور برداشتند ، و ستون آسا در پس او
ایستادند . از میان تا زانو پیشاویزی بودشان از چرم سرخگونن. هریک نیزه ای داشت بلند، که ته آن را بر زمین
نهاده بود ، وسر آن که در روشنائی بنفش چلچراغ پر تو می افشاند ، به اندازه یک ارش از کله تراشیده نیزه دار
بالا زده بود . چشمهاشان گرد ، مانند دوتیله آبگینه درشت، با ته رنگ خون و رگههائی از تندی سرخگونی
سیاه . ماهیچه گونه هاشان به سوی بینی های پهنشان کشیده و استخوان آنها بر آمده بود . پنجههاشان
بسان خرچنگهای درشت میان نیزه ها را چسبیده بود .
روی شکمهای گرد کوس مانند ، روی سینه های سپر
کرده ، روی بازوان تا نزدیک گردنهای کنده گیشان را موئی چین در چین و انبوه پوشانیده بود
که چربی آنها روشنائی را برمی گرداند.
با نگاه خود که میله ای از یخ بود می گفتند :
دگرفتارش کردیم . به خواریش آوردیم ! .
وهمچون پیکرههای سنگی خاموش بودند. و تالار نیز خاموش بود و از بیرون آواز و نالۂ جنگل می آمد، مرد
گرفتار چند گام پیش گذاشت ، سری فرود آورد و افراشته ماند . در برابر او ، بر کرسی بزرگی از چوب چندن ،
پیرمردی نشسته بود با جامه و کلاه فرمانروائی و ریشی پروسپید تا روی شکم .
دانلود کتاب مرد گرفتار – محمود کیانوش
دانلود رایگان کتاب مرد گرفتار – محمود کیانوش
جامههایش زر از ابریشم بیش داشت ، بانگارههائی شگفت و درهم وراز گونه . و کلاهش که از سیم
وزرهمبافته بود ، بلند بود و دوک مانند و در نوک آن یک دانه یا کند بنفش . چوبدستی داشت از ترکهای پرگره ،
در روزنه هر گره دانهای گوهر به رنگی نشانده. .. ..
. و چهره اش پیری را داستان می کرد و فرمانروائی را ودلاوریهای گذشته را وچیزی از ستمکار گی . ابروهای
پهن داشت که با موی سپید سرو ریش به هم پیوسته بود . تنها چشمهایش بیرون بود و بینی در ازخمیده
اش.
در هرسوی او دومرد ایستاده بودند ، که بسیار به مرد گرفتار میمانستند از برو بالا و تنومندی و جامه ها که
دانلود کتاب مرد گرفتار – محمود کیانوش
دانلود رایگان کتاب مرد گرفتار – محمود کیانوش
بر تن داشتند ، و تنها رخسار هاشان بود که بیشتر بسان رخسار آن دو سیاه نیزه دار بود. یکی از آنان کهنسال
بود و آن دیگران هم نه چندان جوان . نیزه نداشتند. دبیر و دستور نما بودند. در چشمهاشان نادانی بیشتر بود
تاهوش و نیرنگی بیشتر تازیر کی ؛ و بازهمه خاموش بودند.|
فرمانروای پیر چوبدستش را بر پله کرسی چندن کوفت و سدائی خشک، مانندتک خنده کفتار ، در تالار پیچید.
دو سیاه پیش آمدند ، زانوزدند ، نیزه ها را فرو نهادند و چهره بر زمین گذاشتند و آنگاه سر برداشتند :
داورا در کنار چشمه خشک خفته یافتیم . بستیمش و چون بیدار شد و دانست که جای تلاش یا گریز نیست ،
به آمدن تن داد و گفت که دست گشوده می آید و آمد . سربه فرمانیم !» و این را گفتند و دیگر بارسر فرو
نهادند. تک خنده کفتار بر آمد و آنان سر برداشتند ، نیزه برگرفته به سوی در پس پس رفتند . مرد گرفتار
همچنان خاموش به
جا بود.
آوائی بر آمد به بانگ شیر مانده ، اما خشک و
هراس انگیز تر، چنانکه گفتی با خود افسونی دارد :
دانلود کتاب مرد گرفتار – محمود کیانوش
دانلود رایگان کتاب مرد گرفتار – محمود کیانوش
گستاخ ! در جست و جوی چهئی؟ مرد گرفتار برای نخستین بار لب گشود : هیچ!» آوائی نرم و دلاورانه
داشت . هیچ ؟ پس سر کشی چرا ؟ دیگران سر کشی اش گفته اند . چه چیزرا ؟ خستگی مرا.
ه
و خستگی! ، خنده ای زشت توفید ویرانگونه که چلچراغ لرزید و روشنائی بنفش سایه ها را بر دیوارهای
چوبین به دست افشانی آورد. دبیران و دستوران هماهنگی خنده او لبخند زدند .
چند روز پیش سواران گشتی من در خانه تو بر پاره چوبی نوشته ای یافتند . در آن چه رازی نهفته
است ؟
در آن نهفتگی نیست . در ازچه ؟ دراز بدون نهفتگی
, آهنگ سخنت را بگردان تا خاکسترت را به باد نسپاریم ! خوب ، تو ترانه هم که میسرائی !»
دانلود کتاب مرد گرفتار – محمود کیانوش
دانلود رایگان کتاب مرد گرفتار – محمود کیانوش
د ترانه نبود ، اندیشه ای بود !»
د اندیشه ! اندیشه ! نشانت میدهم . خوب ، آن را بگو ورازش را باز کن !»
مرد گرفتار در اندیشه شد ، چهره اش رنگ دیگر گرفت ، ولرزشی یافت مانند پاسخ گوشت به شکنجه . پس از
چند دم خاموشی آرام گفت :
درنگی دیگر ، آهنگی دیگر به ولب بست .
پیرچو بدست بر پله کرسی کوفت و فریادی خشمناک برآورد : .
در ازش چیست ، بازش کن ؟
مرد گرفتار نمی خواست در باره آن چیزی بگوید. اما روا دید که با نیرنگ پاسخ نادانی او را بدهد :
درنگ خون من است و آهنگ دیگر راندن من !» پیر خاموش بود واندیشناک . نگاهش می گفت که
در تکاپوی اندیشه چیزی نیافته است . هر گاه که آواز و و ناله های آمیخته جنگل به درون می آمد، خاموشی
تالار
دانلود کتاب مرد گرفتار – محمود کیانوش
دانلود رایگان کتاب مرد گرفتار – محمود کیانوش
سنگین بود . دستور بزرگی به یاری پیش آمد و دست بر
کش نهاد . چوبدست دو بار بر پله کرسی کوفته شد : : «سخنی هست ؟
یگانه مردا ، خاکسار را آن گستاخی نیست که بگوید گوهر سخن آن مرد را دریافته است ، اما چون به سپهر
بیکرانه بخشایش تو می نگرد ، چندان به امید دل می بازد که …
پیر خندید و گفت «اینها گزافه است. گوهر سخن آن مرد چیست ؟
می گوید یا مرا بکشید ، یا بگذارید به سرزمینی دیگر روانه شوم !»
دانلود کتاب مرد گرفتار – محمود کیانوش
دانلود رایگان کتاب مرد گرفتار – محمود کیانوش
فریادی ازسینه پیر بر آمد که به تندر خشم می فروخت. در پی این فریاد از روی کرسی نیم خیز شد و باز
بنشست دستور در شگفت بود . هنوز نمی دانست که انگیزه این توفان چیست و از کجا برخاسته است . از
جان خود هراس داشت زیرا که فرمانروا در هنگام آتش فشانی خشم
دبیر و دستور از رهی وخربنده نمی شناخت و هر که بود بایست زیر شکنجه می سوخت تا آتش درون اوفرو
بنشیند.
یکبار فرمان داد تا گوشه ای از جنگل را با ده کلبه و بیش ازدویست تن بسوزانند و به هر سو نگهبان گماشت تا
آن گوشه یکسر به خاکستر نشست. ویکبار نیز ده تن را گفت به درخت بستند ، و از انگشتان آغاز کردند و
بریدند تا چیزی نماند مگرشکمی وسری بی چشم و بینی، و او پیوسته خندید ، خنده ای که در سراسر
جنگل میپیچید وددان را بیم میزد و می راند.
فرمانروا چو بدست را بر پله کرسی کوفت :
دانلود کتاب مرد گرفتار – محمود کیانوش
دانلود رایگان کتاب مرد گرفتار – محمود کیانوش
کدام سرزمین ؟ من از اندیشه این مرد …» چند دم خاموش ماند و آنگاه سخنش را دنبال کرد و من از اندیشه
این مرد چیزی در نمی یابم . ، اما در چشمانش آشکار بود که خواسته بود بگوید : «من از اندیشه این مرد
بیمناکم !» با آوائی که در آن هم خشم بود و هم شکست ، گفت :
شراب ، شراب ! پشت سر او پرده ای آویخته بود از تاق تا کف که
تالار را دو بخش می کرد. پرده ای از پرند بتقش باگل۔ بوته های برجسته و کناره های ابریشم وزر و آویزهائی
از
دانلود کتاب مرد گرفتار – محمود کیانوش
دانلود رایگان کتاب مرد گرفتار – محمود کیانوش
گوهرهای گونه گون . ناگهان گوشه های پرده از دو سوچین خورد و به کنار رفت و دو کنیز خرامان و نازان در
آمدند . گیسو بلند و سیاه چون پرزاغ ، بالا بلند و سیاه چون پوست نارگیل تازه ، نیم برهنه، دریک تور آبی
روشن . رسیدگی در لرزش رانها و غنچه لبهاشان پیدا بود ، وسینه هاشان چون دو آله نارگیل با نوک تیزو به
همان سفتی ، چنانکه در راه رفتن یکپارچه می لرزید. گونه ها و چانههای گرد و به اندازه و پیشانی هموار و
بلندشان را رنگین کرده بودند .
یکی از گوشه راست آمد، کدوئی پراز شراب در سینه گرفته به دیگری از گوشه چپ آمد ، جامی چوبین در
دست
شراب غلغل کرد و از گلوی پیر فرو رفت. با پشت دست درشت استخوان دهانش را پاک کرد و دمی ژرف
کشید. کنیزان با جنبش دست فرمانروا پسرفتند، و از پرده به اندرون شدند. پیر خندهای خرسندانه کرد
و گفت:
ترانه سرای اندیشمند، بنشین!»
مرد گرفتار همچنان ایستاده بود.
گفتم بنشین ! میدانم که دلاوری و از ایستادن با کت نیست! اگر خواهم بیازمایمت تا رستاخیز برپای
میدارمت!»
دانلود کتاب مرد گرفتار – محمود کیانوش
دانلود رایگان کتاب مرد گرفتار – محمود کیانوش
مرد گرفتار در همانجا که بود زانوی زدو نشست.| دستها را بردامن نهاد و دیده به پیر دوخت که از چشمانش
دمه شراب بیرون می آمد و پر تو خنده. گرمای خشم در رگهایش به گرمای شراب جای میداد .
شوخ
سرشتی فرمانروای پیر همیشه با نخستین غلپ شراب موزشکفته میشد، و این نیز با دیوانگی آمیخته بود .
دبنگر، جوان! اگر نبک بدانم که چه می گوئی و چه میجوئی ، ترا آزادی می بخشم.
آرزوی تو ، هر چه باشد ،
هنگامی بر آورده است که به هر پرسش من روشن و راست پاسخ دهی، آنچنانکه از یک جوان بخرد اندیشمند
برمی آید.»
سر به فرمانم.»
فردا جشن پیدائی جنگل است! تو نیز در جشن خواهی بود!»
و..
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.