نمایش
دانلود کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
دانلود رایگان کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
دانلود کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل – دانلود رایگان کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل – علم افشا
هاینریش بل
عقاید یک دلقک
ترجمه
محمد اسماعیل زاده
وقتی وارد شهر بنا شدم، هوا تاریک شده بود. هنگام ورود، خودم را مجبور
کردم تن به اجرای تشریفاتی ندهم که طی پنج سال سفرهای متمادی انجام داده بودم: پایین و بالا رفتن از
پله های سکوی ایستگاه راه آهن، به زمین گذاشتن ساک سفری، بیرون آوردن بلیت قطار از جیب پالتو،
برداشتن ساک سفری، تحویل بلیت، خرید روزنامه عصر از کیوسک، خارج شدن از ایستگاه و صدازدن یک
تاکسی، پنج سال تمام تقریبا هر روز یا از جایی مسافرت کرده بودم و با اینکه به جایی وارد شده بودم، صبح
ها از پله های ایستگاه راه آهن بالا و پایین می رفتم و بعداز ظهر ها از آن پایین و سپس بالا می رفتم، با تکان
دست تاکسی صدا میزدم و در جیب شلوار خود به دنبال پول برای پرداخت کرایه میگشتم، از کیوسکها روزنامه
های عصر را تهیه می کردم و در گوشه ای در درونم از این روند دقیق یکنواخت لذت می بردم. از وقتی که
ماری به قصد ازدواج با تسویفتر کاتولیک مرا ترک کرده است، این جریان یکنواخت و تکراری بدون اینکه در
آرامش و عادت من در انجام آن خللی وارد سازد، شدت هم یافته است.
دانلود کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
دانلود رایگان کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
معیار محاسبه ی فاصلهی بین راه آهن تا هتل و بالعکس تاکسی متر است؛ دو مارک، سه مارک، چهار مارک
و نیم از راه آهن تا هتل. از وقتی که ماری رفته، نظم عادی زندگیم دچار خلل شده است، تا جایی که بعضی
وقتها هتل و ایستگاه راه آهن را با یکدیگر اشتباه می گیرم، با حالتی عصبی در اتاق دربان هتل به دنبال بلیتم
میگردم و یا از مأمور بأجهی بلیت فروشی شمارهی اتاقم را می پرسم،
چیزی که شاید آن را بتوان سرنوشت نامید، شغل و وضعیت مرا به خاطرم می آورد: اینکه من یک دلقک
هستم. عنوان رسمی این شغل کمدین است؛ موظف به پرداخت مالیات به کلیسا نیستم، بیست و هفت
ساله ام و نام یکی از برنامه هایم ورود و عزیمت است.
دانلود کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
دانلود رایگان کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
یک نمایشنامه ی بی کلام تقریبا طولانی که هنگام اجرای آن، تماشاگران نا آخرین لحظه، ورود و عزیمت را با
یکدیگر اشتباه می گیرند. از آن جایی که این برنامه را اکثرا در قطار یک بار دیگر تمرین می کنم که دارای بیش
از ششصد حرکت است و من باید همیشه طرح رقص و حرکات را در خاطر داشته باشم)، چنان در رؤیاها و
خیالات خودم غرق می شوم که قطار از ایستگاه مورد نظر من می گذرد. آنگاه به اجبار به هتلی پناه می برم
و به دنبال برنامه ی حرکت قطارها می گردم و به منظور از دست ندادن قطار بعدی از پله ها بالا و پایین می
دوم، در حالی که نگرانی من بی مورد است و تنها کافی است به اتانم بروم و خود را برای
اجرای نمایش آماده کنم. خوشبختانه در بیشتر هتلها مرا به خوبی می شناسند؛ تغییر و تنوع در حرکتی که
پنج سال تمام به طور یکنواخت تکرار می شود، بعید به نظر می رسد. و علاوه بر این، مدیر برنامه ام که
خصوصیات مرا خوب می شناسد تمام تلاش خود را برای سازماندهی بدون اشکان برنامه هایم به کار می
بندد. من هم به نوبه ی خود سعی می کنم به آنچه او حساسیت روح هنرمند مینامد، احترام بگذارم و به
محض اینکه در اتاقی در هتلی استقرار پیدا می کنم،
دانلود کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
دانلود رایگان کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
فضایی از
آرامش و آسودگی محیط اطرافم را فرا می گیرد: شاخه های گل در گلدان؛ هنوز پالتویم را از تن در نیاورده و
کفش هایم از کفش متنفرم را به گوشه ای پرتاب نکرده ام که مستخدمه ی زیبای هتل برایم قهوه و کنیاک
می آورد، سپس شیر وان حمام را باز می کند و با اضافه کردن مقداری داروی گیاهی آن را معطر و خوشبو
می سازد. در وان حمام شش با حداقل سه روزنامه را که مطالب جدی و مهمی هم در آنها درج نشده اند
ورق میزنم و دست آخر با صدای نسبتا بلندی سرودها و آوازهای مذهبی را که هنوز از دوران مدرسه ام به
یادم مانده اند، می خوانم. والدین من که پروتستان هایی متعصب هستند، پس از جنگ، چنانکه مدروز شده
بود، در برابر شکلی از آشتی مذهبی سر تعظیم فرود آورده و تسلیم شدند و مرا به یک مدرسه ی کاتولیک
فرستادند.
دانلود کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
دانلود رایگان کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
من فردی مذهبی نیستم، حتی به
کلیسایی نیز وابسته نیستم و آوازها و سرودهای مذهبی را تنها به علت تأثیر روانی شان زیر لب زمزمه
میکنم: آنها برای فراموش کردن دو درد که طبیعت در وجودم به ارث گذاشت به من کمک می کنند؛ یعنی
بیماری مالیخولیا و سردرد. از وقتی ماری به فرقهی کاتولیک ها پیوسته است (اگر چه خود ماری کاتولیک
است، ولی به اعتقاد من این بیان بجا و معقول است)، شدت این دو درد و رنج هم افزایش یافته است، طوری
که حتی مرودها و مناجات های دسته جمعی کلیساهم که تا به حال کمک حال من برای مبارزه با این دردها
بودند، دیگر مؤثر نیستند.
دانلود کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
دانلود رایگان کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
برای من تنها یک راه حل مرفت مؤثر وجود دارد: الکل – یک راه علاج دایمی نیز می تواند وجود داشته باشد:
ماری؛ ماری مراترک کرده است. دلقکی که به مشروب و الکل پناه ببرد، خیلی سریع تر از یک شیروانی ساز
مست سقوط خواهد کرد.
وقتی مست به روی صحنه می روم، به هنگام انجام حرکاتی که نیازمند دقت و ظرافت هستند دچار اشتباه
شده و مرتکب بدترین خطایی می شوم که ممکن
است یک دلقک دچار آن شود: به آنچه خودم روی صحنه انجام می دهم میخندم، چیزی که برای یک دلقک به
راستی خفت و اهانت محسوب می شود. اما تا زمانی که هوشیارم، ترس و اضطراب قبل از اجرای برنامه، تا
لحظه ی قدم
گذاشتن به صحنه ی نمایش شدت می یابد
دانلود کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
دانلود رایگان کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
(بیشتر مواقع با زور و فشار مرا داخل صحنه هل می دهند)، و چیزی که برخی از منتقدان شادابی متفکرانه
ولی مهلک” می نامیدند که در پی آن شخص صدای تپش قلب خودش را می شود، برای من جز مرمای یأمر
آمیزی که به وسیله ی آن خود را تبدیل به یک عروسک خیمه شب بازی میکردم نبود، و بدتر از آن، وقتی که
نخ این عروسک پاره می شد و من باید تنها به خودم اتکا می کردم، احتمالا انسانهای تارک دنیایی که وجود
دارند تعمق می کنند و نگرشی ژرف دارند. ماری همیشه کتاب های ادبی در رابطه با تصوف به همراه خود
داشت و من به خاطر می آورم که لغات تهی و هیچ خیلی تکرار می شدند.
دانلود کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
دانلود رایگان کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
از سه هفته پیش اکثرا مست بودم و با نوعی دلخوشی بیهوده به روی صحنه میرفتم. نتایج این عمل برایم
خیلی سریع تر از یک دانش آموز سهل انگار که تا زمان توزیع کارنامه ها برای خودش خیالبافی می کند ظاهر
شد؛ شش ماه مدت
کمی برای خیال پردازی نیست. سه هفته بود که دیگر اثری از گلدان گل در اتاقم نبود، در اواسط ماه دوم
حتی اتاق بدون حمام برایم سفارش می دادند و در اوایل
ماه سوم کرایهی تاکسی از ایستگاه راه آهن تا هتل بالغ بر هفت مارک بود؛ در حالی که دستمزد من تا یک
سوم کاهش پیدا کرده بود. به عوض کنیاک برایم عرق ارزان قیمت سرو میکردند، خبری از اجرای شو نبود:
انجمن های عجیب و غریبی در سالن های تاریک و پشت درهای بسته بر علیه من تشکیل جلسه می دادند.
من روی صحنه ای که نورپردازی بسیار رقت انگیز و بدی داشت برنامه اجرا می کردم، حتی قادر به انجام
حرکات نامنسجم هم نبودم بلکه فقط تقلیدهای
احمقانه انجام می دادم
دانلود کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
دانلود رایگان کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
: نمایشی هجو که با این حال کارمندان راه آهن، پست و
گمرک که سالگرد خدمتشان را جشن گرفته بودند، خانم های خانه دار کاتولیک با پرستارهای پروتستان به آن
می خندیدند و تفریح می کردند. افسران ارتش آلمان غربی که من جشن پایان آموزشی آنها را گرم می
کردم، مرا می نگریستند و نمی دانستند که باید به پایان برنامه ی من که مسخره کردن یک جلسه ی شورای
دفاع بود بخندند یا نه، و دیروز در بوخوم وقتی به تقلید از چاپلین نمایشی را اجرا می کردم، در مقابل چشمان
جمعی از جوانان به زمین خوردم، طوری که دیگر نتوانستم از جایم بلند شوم.
دانلود کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
دانلود رایگان کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
هیچ کس حتی سوت هم
نکشید، فقط صدایی حاکی از همدردی به گوشم رسید و بالاخره وقتی پرده افتاد، کشان کشان خود را به
لباسهایم رساندم و پس از جمع آوری شان، بدون پاک کردن گریم به پانسیونم برگشتم. آنجا هم بین من و
صاحب خانه نزاعی سخت درگرفت، چون او حاضر نبرد کرایه ی تاکسی مرا بپردازد. برای آرام کردن راننده
تاکسی خشمگین، ماشین ریش تراشی برقی ام را نه به عنوان گرویی بلکه به عنوان کرایه دادم. او هم
آنقدر مهربان و فهمیده بود که یک بسته سیگار باز شده و دو مارک نقد به من داد. بدون اینکه لباسی هایم را
عوض کنم، خودم را روی تخت مرتب نشده انداختم، باقیماندهی بطری را نوشیدم و بعد از ماه ها برای اولین
بار خودم را رها از غم و سر درد احساس کردم.
حالتی را که در آن لحظه روی تختم داشتم، آرزویم برای لحظات آخر عمرم بود: مست، گویی در جویباری دراز
کشیده ام. حاضر بودم پیراهن تنم را در ازای یک بطر عرق بدهم، و تنها مشکلات و دردسرهای احتمالی
انجام چنین معامله ای مرا از این معاوضه باز داشتند.
دانلود کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
دانلود رایگان کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
خواب خوب و عمیقی کردم. خواب دیدم پرده ی سنگین صحنه مثل یک پارچه ی نرم کلفت روی من می افتد
و مرا می پوشاند، اما در همان حال خواب و رویا از بیدار شدن وحشت داشتم. وقتی از
خواب برخاستم، صورتم هنوز پوشیده از گریم بود و زانوی راستم ورم کرده بود. | روی یک سینی پلاستیکی،
صبحانه ی رقت انگیزی گذاشته بودند و کنار قوری قهوه تلگرام مدیر برنامه ام قابل رویت بود: “کوبلنزه و ماینز
جواب رد داده اند. شب تلفن میزنم. بن. تسونرد . سپس برگزار کننده ی برنامه تلفن زد و تازه از طریق این
تلفن بود که پی بردم او مسئول نظارت در هیأت مدیره انجمن آموزش دینی است.
دانلود کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
دانلود رایگان کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
پای تلفن با لحن مدیری که
با پایین دست خود صحبت میکند، خیلی خشک گفت: “کوسترته، آقای شیر ما باید دربارهی دستمزد شما
کمی حرف بزنیم. گفتم: “خواهش میکنم، هیچ مانعی ندارد
گفت: ” که این طور؟ سکوت کردم و وقتی او دوباره به صحبت کردن ادامه داد، لحن سرد و خشک صدای او تبدیل به نوعی سادیسم ساده شده بود. گفت:
ما یکصد مارکت حق الزحمه برای دلقکی تعیین کرده بودیم که زمانی دویست مارک ارزش داشت. و برای
اینکه به من فرصتی برای عصبانی شدن بدهد، مکث کوتاهی کرد؛ اما من سکوت کردم و او همان طور که
طبیعتش اقتضا می کرد، دوباره با لحنی عوام پسندانه ادامه داد: من یک انجمن عام المنفعه را اداره می کنم
که در خدمت مردم است و وجدانم به من اجازه نمی دهد.
دانلود کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
دانلود رایگان کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
به دلقکی یکصد مارک دستمزد بدهم که باید با دریافت بیست مارک هم خدا را شکر گزار
یکصد مارک دستمزد بدهم که باید با دریافت بیست مارک هم خدا را شکرگزار باشد. “دلیلی نمیدیدم که
سکوتم را بشکنم. سیگاری روشن کردم و برای خودم از قهوهی مزخرفی که هنوز در قوری بود ریختم.
کوسترت در حالی که با صدا | نفس می کشیدگفت: “آیا هنوز گرشتان به من است؟ و من پاسخ دادم: “بله،
هنوز
دانلود کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
دانلود رایگان کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
گرشم به شماست، و منتظر ماندم. سکوت حربه ی بسیار خوبی است. وقتی به مدرسه می رفتم و می
بایستی به رئیس با هیأت مدیره حساب پس میدادم همیشه قاطعانه متوسل به سلاح سکوت می شدم.
گذاشتم خوب عرق جناب آقای کوسترت مسیحی در آن طرف دیگر خط در بیاید، کوچک تر از آن بود که
برای من دلسوزی کند. اما مکن من کافی بود که او به حال خودش رحم کند، طوری که سرانجام غرغرکنان
گفت:
آقای شنیر، شما یک پیشنهادی بکند.”گفتم: آقای کورت، خوب گوش کنید، پیشنهاد میکنم: یک تاکسی
بگیرید، به ایستگاه راه آهن بروید، برایم یک بلیت درجه یک به مقصد بن بخرید – یک بطری مشروب تهیه کرده
و به هتل بیا پید، مخارج مرا بعلاوه ی انعامها بپردازید، و برایم به قدری پول در یک پاکت نامه بگذارید که کفاف
کرایهی تاکسی تا ایستگاه راه آهن را بدهد؛ در ضمن به اعتقادات مذهبی تان قسم می دهم که وسایل مرا
به طور رایگان به بن بفرسنید.| موافق هستید؟”
دانلود کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
دانلود رایگان کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
سینه اش را صاف کرد و بعد از حساب مخارج گفت: “اما من میخواستم به شما پنجاه مارکت بدهم.
گفتم: بسیار خوب، حالا که این طور است با تراموا بیایید، آن وقت کل مخارج شما کمتر از پنجاه مارک خواهد
شد. موافق هستید؟ او درباره حساب کرد و گفت: نمی توانید لوازم خود را با تاکسی به ایستگاه | راه آهن
ببرید؟
گفتم: “نه، من زخمی شده ام و این کار از من بر نمی آید. ظاهره وجدان مسیحی اش به شدت به تکاپو افتاد،
با لحنی آرام گفت: آقای شنیر،
خیلی متأسفم که..
گفتم: “بسیار خوب آقای کوسترت، مسئله ای نیست، خوشبختم از اینکه می توانم در راه مسیحیت از پنجاه
و پنج – شش مارک بگذرم
تلفن را قطع کردم و گوشی را کنار آن قرار دادم. با توجه به شخصیتی که این آدم داشت، می دانستم که
دوباره تلفن می زند و مدتی طولانی به بحث و وراجی می پردازد. خیلی بهتر بود که او را با وجدانش کاملا تنها
می گذاشتم تا با آن به
دانلود کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
دانلود رایگان کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
مبارزه بپردازد. احساس بدی داشتم. فراموش کردم ذکر کنم که من به غیر از غم حالت مالیخولیایی و سردرد،
دارای یک خصوصیت خداداد دیگر هم هستم اینکه قادرم از پشت تلفن تمام بوها را تشخیص بدهم، و
کوسترت بوی شیرین پاستیل بنفشه را می داد. می بایستی از جایم بر میخاستم و دندان هایم را مسواک
میزدم. باقیماندهی الکل را غرغره کردم، به سختی گریم صورتم را پاک کردم، دوباره روی تخت دراز کشیدم و
به ماری، مسیحی ها و کاتولیکها فکر کردم و سعی کردم آینده و زمان را جلو بکشم.
دانلود کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
دانلود رایگان کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
به جویبارهایی فکر میکردم که به یقین میدانستم روزی در آنها دراز خواهم کشید. برای دلقکی که به سن
پنجاه سالگی نزدیک می شود، تنها دو امکان وجود دارد: جویبار و با قصر امیران. فکر اجرای نمایش در قصر را
که نمیکردم و تازه تا پنجاه سالگی بیشتر از بیست و دو سال وقت داشتم، این واقعیت که کوبلنز و ماینز از
همکاری با من سر باز زده بودند، دقیقا همان چیزی بود که تونرر از آن به عنوان زنگ خطر از نوع درجه یک باد
می کرد، اما فراموش کرده ام
دانلود کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
دانلود رایگان کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
که یک خصوصیت بارز دیگر خودم را در این مورد بازگو کنم و آن همانا خونسردی
و سستی ام است. در بن هم جویبار زیاد پیدا می شود و تازه چه کسی برایم تجویز کرده است که باید تا
پنجاه سالگی منتظر بمانم؟ به ماری فکر میکردم: به صدایش، به دست هایش، به موهایش، به حرکت هایش
و تمام لحظاتی را که با یکدیگر گذرانده بودیم. حتی به تسویفترکه
قصد ازدواج با ماری را داشت نیز می اندیشیدم. ما یکدیگر را از دوران نوجوانیمان کاملا خوب می شناختیم،
آنقدر خوب که وقتی یکدیگر را به عنوان دو انسان بالغ دوباره دیدیم، نمی دانستیم به یکدیگر تو بگوییم با شما،
و تفاوتی هم نمی کرد، چون هر قدر هم که یکدیگر را می دیدیم، باز هم قادر نبودیم خود را از دستپاچگی و
خجالت زدگی خلاص کنیم. نمی توانستم بفهمم که ماری چرا و چگونه به سمت او کشیده شده بود، اما
شاید اشکال از من بود که هرگز نتوانستم
ماری را درست بشناسم.
دانلود کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
دانلود رایگان کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
از آن جایی که به خصوص کوسثرت باعث شد رشته ی افکارم از هم گسسته شود، عصبانی شدم. درست
مثل یک سگ با ناخن هایش به در کشید و گفت: آقای شنیر، شما باید به من گوش بدهید. آیا نیاز به یک دکتر
دارید؟” فریاد زدم: مرا به حال خودم بگذارید، پاکت پول را از زیر در تو بیندازید و به خانه تان بروید
پاکت را از پایین در به داخل اتاق انداخت، برخاستم، آن را از روی زمین برداشتم و باز کردم: داخل آن یک بلیت
درجه دو قطار از بوخوم به مقصد بن و کرایه تا کسی که دقیقه حساب شده بود قرار داشت، شش مار و پنجاه
فینیک.
دانلود کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
دانلود رایگان کتاب عقاید یک دلقک – هاینریش بل
امیدوار بودم که آن را تا ده مارک رند کرده باشد، مقدار عایدی
خودم را از مابه التفاوت بلیت درجه یک و دو، با
توجه به فروش آن در ایستگاه راه آهن، حساب کرده بودم؛ در حدود پنجاه مارک
از این طریق به دست می
آوردم.
از بیرون فریاد زد: “همه چیز مرتب است؟ گفتم: بله، حالا دیگر از اینجا بروید بد مسیحی. گفت: منظورتان
چیست؟ فریاد زدم: “بروید پی کارتان برای یک لحظه سکوت حکمفرما شد و
سپس صدای پایش را که از پله
ها پایین می رفت، شنیدم. بچه هایی که در دنیای امروز زندگی می کنند،
نه تنها عاقل تر و باهوش تر بلکه
انسان تر و دست و دلبازتر از کودکان دنیای مردمی چون
و..
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.