نمایش
دانلود کتاب عشق هرگز نمی میرد – امیلی برونته
دانلود رایگان کتاب عشق هرگز نمی میرد – امیلی برونته
دانلود کتاب عشق هرگز نمی میرد – امیلی برونته – دانلود رایگان کتاب عشق هرگز نمی میرد – امیلی برونته – علم افشا
– عشق هرگز نمی میرد –
– امیلی برونته
–
کامران پروانه
تلخیص – ای.ام۲ آتود
. یک خانه قدیمی عجیب بیان شده توسط آقای لاکورد مستاجر تراش کراس گرنج
۱- یک خوش آمد گوئی خشن من هم اکنون از ملاقاتی با صاحب خانه ام برگشته ام، تنها همسایه ای که تا
مسافتهای دور در اطراف خود دارم. فکر نمی کنم در تمام انگلستان می توانستم یک خانه ییلاقی پیدا کنم
که اینگونه از اجتماع و مردم دور باشد .
و آقای هد کلیف و من برای تقسیم کردن این فضای خالی بین خود بسیار مناسب هستیم و در حالی که من
سوار بر اسب نزدیک می شدم، چشمان بدگمان او در زیر ابروانش جمع شده بودند.
گفتم: «آقای هد کیف ؟» با اشاره سر بمن جواب داد.
«من آقای لاک وود هستم، مستأجر جدید شما در تراش کر اس گرنج نفتخرم که در اولین فرصت بعد از ورودم شرفیاب میشوم». .
دانلود کتاب عشق هرگز نمی میرد – امیلی برونته
دانلود رایگان کتاب عشق هرگز نمی میرد – امیلی برونته
انگشتانش همچنان در جیب کتش قرار داشتند. در حالی که به دروازه تکیه داده بود و با دندانهای بسته صحبت می کرد
گفت:
بیائید تو!» وقتی که دید اسبم با سینه اش به در فشار می آورد، دستش را از جیبش
در آورد تا زنجیر در را باز کند سپس قبل از من از راه سنگی بالا رفت و در حالی که ما وارد حیاط شدیم گفت:
ژوزف اسب آقایی، لاک وود را بگیر و کمی شربت بیاور». .
من فکر کردم باید فقط یک پیشخدمت داشته باشد. علف در میان سنگفرشها روئیده بود و بنظر می رسید که
فقط گله گاو آنها را کوتاه می کند.
دانلود کتاب عشق هرگز نمی میرد – امیلی برونته
دانلود رایگان کتاب عشق هرگز نمی میرد – امیلی برونته
ژوزف بنظر پیرمرد بد خلقی میرسید. و در حینی که اسب را می برد با لحن دلگیری من من کرد، « خدا بما
کمک کند.» وودرینگ هاتیر نام خانه آقای هدکلیف بود. وودرینگ بک صفت محلی است که تندی و خشونت
هوا را در این قسمت دورافتاده یورکشایر در هنگام طوفان توصیف می کند. می توان از روی خمیدگی چند
درخت رشد نیافته در انتهای خانه و از صف بوتهای خاردار که همه شاخه هایشان متمایل به یکطرف شدهاند
طوریکه گوئی گرما را از خورشید تمنا می کنند، قدرت طوفانی شمالی را حدس زد. .
دانلود کتاب عشق هرگز نمی میرد – امیلی برونته
دانلود رایگان کتاب عشق هرگز نمی میرد – امیلی برونته
خانه محکم ساخته شده است، پنجره های باریک آن عمیق در دیوار قرار دارند و در بیرون گوشه های آن
سنگهای بزرگی از آن محافظت می کنند.
و قبل از آنکه وارد شوم لحظه ای توقف کردم تا کنده کاری های قدیمی را روی سر در نماشا کنم. روی آن من
تاریخ «۱۵۰۰» و نام هارتون ارنشاد را دیدم. دلم می خواست در مورد آن مکان سؤالاتی بکنم ولی صاحب خانه
حوصله جوابگویی نداشت.
با عبور از یک پله وارد اطاق نشیمن خانوادگی شدیم. روی دیوار در یک انتها تا سقف ردیفهای ظروف فلزی و
پارچهای نقره ای و ظروف نوشیدنی قرار داشت. روی آتشگاه بزرگ چندین تفنگ رگبار و بک جفت طپانچه دیده
دانلود کتاب عشق هرگز نمی میرد – امیلی برونته
دانلود رایگان کتاب عشق هرگز نمی میرد – امیلی برونته
میشد. کف اطاق از سنگ سفید بک دست پوشیده شده و صندلی ها | تکیه گاههای بلندی داشته و
سبزرنگ بودند. یک سگ عظیم الجثه و بچه هایش دراز کشیده بودند. سگهای دیگر در گوشه های دیگر در
رفت و آمد بودند. اگر این اطاق و اثاثیه آن به یک کشاورز ساده شمالی متعلق میبود چیزی غیرعادی نبود.
ولی بین روشن زندگی و خانه آقای هد کلیف تضادی وجود دارد. ظاهر وی شبیه به کولی های سبزه است
ولی از نظر لباس و ادا و اطوار شبیه به مالکان روستائی است. شاید نسبت بخود کمی بی مبالات باشد ولی
نیکوکار و خوش اندام بوده و مطمئنا بدخلق است.
من در کنار آتش نشستم و با نوازش سگ مادر مدتی سکوت نمودم
آقای هد کلیف بتندی گفت: بهتر است او را تنها گذاری، و در حالی که سگ دندانهایش را بمن نشان میداد، با
پایش سگ را دور کرد. سپس در حالی که به طرف دری که به اطاق زرین باز میشد، می رفت دوباره فریاد زد:
«ژوزف». .
دانلود کتاب عشق هرگز نمی میرد – امیلی برونته
دانلود رایگان کتاب عشق هرگز نمی میرد – امیلی برونته
ژوزف در اطاق زیرین غرغر کرد ولی هیچ خبری از او نشد بنابراین آقایش بدنبال او پائین رفت و مرا رودر روی
سگ مادر و یک جفت سگ گله
که مراقب تمام حرکات من بودند، تنها گذاشت. من بی حرکت نشستم و نتوانستم غدم علاقه خود را به
حیوانات نشان ندهم و بزودی بزرگترین سگ روی زانوانم پرید. من او را پائین انداختم و میز را بین خودم و او
قرار دادم. این امر موجب شد که هر سه تایشان بلند شده آماده حمله شوند. دیگران هم آمدند و به آنها
ملحق شدند. من محاصره شده بودم و باید کمک می طلبیدم.
خبری از آقای هدکلیف و پیشخدمتش نشد. خوشبختانه یک زن تنومند از آشپز خانه با بازوان لخت و گونه ای که در اثر طباخی بر افروخته شده بود به
میان ما آمد و با ماهی تاوه سگها را راند. هد کلیف دبرتر وارد شد. |
و پرسید: «چه خبر شده است ؟!» من به ار آنچه را که در مورد سگها می اندیشیم گفتم.
او اشاره کرده آنها به کسی که به چیزی دست نزند کاری ندارند. و یک لیوان در مقابل من گذاشت و میز را سر
جایش قرار داد و گفت:
دانلود کتاب عشق هرگز نمی میرد – امیلی برونته
دانلود رایگان کتاب عشق هرگز نمی میرد – امیلی برونته
« سگها حق دارند که مراقب باشند، لیوانی شربت بنوشید».
نه متشکرم». . « آنها که گازت نگرفتند؟ اگر گاز می گرفتند نشانشان میدادم». «هد کلیف خندید».
او گفت: «بیا. بیا. آشفته شده ای آقای لاک وود. کمی نسربت بنوش. آنقدر کم مهمان خانه ما می آید که
باید اعتراف کنم من و سگهایم رسم مهمان نوازی را بلد نیستیم. بسلامتی؟»
من قبول کردم و متوجه شدم که ناراحت شدن از دست یک عده سگ بدرفتار احمقانه است و همچنین
احساس کردم که دیگر تمایلی ندارم که با عصبانی شدن موجبات سرگرمی میزبانم را فراهم کنم.
دانلود کتاب عشق هرگز نمی میرد – امیلی برونته
دانلود رایگان کتاب عشق هرگز نمی میرد – امیلی برونته
و او شاید با درک این موضوع که رنجاندن یک مستأجر خوب احمقانه است با نرمی بیشتری شروع به صحبت
کرد و در مورد موضوعی حرف زدند که خیال می کرد مورد علاقه من است. من او را بسیار باهوش یافتم و قبل
از آنکه بخانه برگردم پیشنهاد ملاقات دیگری در فردا به او کردم. او تمایل بیشتری برای هم صحبت شدن با
من نشان نداد ولی برای من فرقی نمی کرد.
۲. استقبال سرد دیروز بعد از ظهر هوا مه آلود و سرد برد. من تقریبا تصمیم گرفته بودم که در کن
ار آنش بمانم
ولی وقتی بعد از شام بالا آمدم دیدم پیشخدمتم هنوز مشغول روشن کردن آتش است. کلاه خود را برداشته
و بعد از چهار مایل راهپیمائی به دروازه باغ آقای هد کلیف رسیدم در موقعی که اولین تکه های برف سبک
باریدن گرفته بود.
دانلود کتاب عشق هرگز نمی میرد – امیلی برونته
دانلود رایگان کتاب عشق هرگز نمی میرد – امیلی برونته
و روی آن تپه سرد، زمین یخ زده و سفت شده بود. و هوا آنقدر سرد بود که می لرزیدم. بیهوده روی درب جلوئی کوبیدم و سگها شروع به پارس کردن نمودند.
برای بار دوم به درب کوبیدم چهره عبوس ژوزف در پنجرۀ گرد انبار ظاهر شد.
او فریاد زد: « چه می خواهید؟ ارباب در مزرعه است). پرسیدم: «آیا کسی نیست که در را باز کند ؟ « فقط
خانم در خانه است و ب هم فریاد بزنید در را باز نخواهد
کرد .
« چرا نمیتوانید به او بگوئید که من کیستم؟»
دانلود کتاب عشق هرگز نمی میرد – امیلی برونته
دانلود رایگان کتاب عشق هرگز نمی میرد – امیلی برونته
بمن ربطی ندارد» و سپس ناپدید گشت.
اکنون برف با دانه های درشت می بارید. نزدیک بود که برای بار سوم درب را بکوبم که مرد جوانی که کتی بر
تن داشت و یک بیل در دستش بود از حیاط پشت آمد. او بمن گفت که دنبال او بروم و بعد از گذشتن از اطاق
شتشو و حیاطی که در آن یک انبار ذغالی و یک تلمبه و یک دانه کبوتر بود، سرانجام
وارد اطان بزرگ و گرمی که در دفعه پیش در آن از من پذیرش شده بود شدیم.
آتش زیادی در آتشدان می سوخت و نزدیک میز که برای غذای عصر آماده شده بود مفتخر به دیدن خانم خانه
شدم. من تعظیمی کرده و منتظر ماندم و فکر کردم که او از من تقاضا می کنند. که بنشینم. او به من نگاهی
کرد و به پشت صندلی تکیه داد و خاموش و بیحر کت نشست.
دانلود کتاب عشق هرگز نمی میرد – امیلی برونته
دانلود رایگان کتاب عشق هرگز نمی میرد – امیلی برونته
من اشاره کردم: «هوای بدی است. برای صدا کرن خدمتکار شما دچار زحمت زیادی شدم خانم هد کلیف». .
او لب از لب نگشود و با نگاهی سرد مرا نگریست و بطور فزایندهای بد خلق بود.
مرد جوان با خشنونت گفت: «بنشنید، آقای هد کلیف الان می آیند». من اطاعت کردم. یکی از سگها این بار
بسیار دوستانه تر از بار اول نزدیک من آمد. گفتم: « حیوان زیبایی است، آیا خیال دارید توله ها را نگه دارید
مادام » خانم میزبان بی ادبانه تر از مد کلیف گفت: «آنها مال من نیستند». من دوباره اشاراتم را در مورد
هوای بد آن بعد از ظهر تکرار کردم.
خانم گفت: «نباید بیرون می آمدید» سپس بلند شد که از طاقچه بالای دودکش دو فنجان چای رنگین بردارد.
قبلا در جائی نشسته بود که نور به او نمی تابید ولی اکنون میتوانستم چهره و اندامش را بطور مشخص
ببینم. بنظر می رسید که تازه دوشیزگی را پشت سر گذاشته است و شمایل قابل تحسین و ظریف ترین
چهره ای که تا کنون دیده بودم، داشت.
دانلود کتاب عشق هرگز نمی میرد – امیلی برونته
دانلود رایگان کتاب عشق هرگز نمی میرد – امیلی برونته
فنجانها دور از دسترسش بودند. من خواستم به او کمک کنم. او رو
بمن کرد و گفت:
«من به کمک شما احتیاجی ندارم ؟ » با دستپاچگی از او معذرت خواستم.
در حالی که یک قاشق پر از چای روی قوری نگه داشته بود پرسید: «آیا | شما به چای دعوت شده اید ؟ »
من در حالی که لبخندی زدم گفتم: «نه مگر اینکه شما دعوتم کنید».
او چای را در جایش ریخت و قاشق و قوری را کنار گذاشت و به صندلی اش باز گشت در حالی که لب پائینی
اش مانند یک بچه بیرون زده و آماده گریه کردن بود.
دانلود کتاب عشق هرگز نمی میرد – امیلی برونته
دانلود رایگان کتاب عشق هرگز نمی میرد – امیلی برونته
در همین ضمن مرد جوان کتی بر تنش کرده و در مقابل آتش ایستاد و خشمگینانه بمن نگاه کرد. پیش خود
فکر کردم که آیا او واقعا یک خدمتکار است ؟ هم لباسش و هم صحبت کردنش خشن بوده و موهایش نامرتب
و دستانش مانند دستهای یک کارگر قهوه ای بودند. بعلاوه طرز سلوکش آزادانه و تقریبا توأم با غرور بود و
نسبت به خانم خانه تواضع و احترامی نشان نمیداد.
پنج دقیقه بعد هد کلیف وارد شد. | او در حالی که برف را از لباسش تکان میداد گفت: «فکر می کنم خیال
دارید در این برف سنگین به خانه برگردید. آیا میدانید که احتمال دارد گم شوید؟ حتی مردمی که با این دشت
آشنائی کامل دارند اغلب در چنین هراتی راه خود را گم می کنند.
شاید بتوانم یک راهنما از میان کارگران شما همراه خود ببرم. آیا میتوانید کسی را بفرستید ؟
نه نمیتوانم».
و..
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.