نمایش
دانلود کتاب زهیر – پائولوکوئلیو
دانلود رایگان کتاب زهیر – پائولوکوئلیو
دانلود کتاب زهیر – پائولوکوئلیو – دانلود رایگان کتاب زهیر – پائولوکوئلیو – علم افشا
زهیر
پائولو کوئلیو برگردان آرش حجازی
در میان شما کیست که صد گوسفند داشته باشد و یکی از آنها گم شود، که آن نود و نه را در صحرا وا نگذارد
و از پی آن گم شده نرود تا آن را بیابد؟
انجیل لوقا، باب ۱۵، آیهی ۴
سفرت دراز باد آنگاه، که رهسپار می شوی سوی ایتاکا ، سفرت معر فت آفرین باد و پرماجرا
با کت مباد از خشم پوزئیدون، لستریگونها و سیکلوپهای
در راه تو کس نیست اگر،
اندیشه آید فرا، و احساس هرگز وانگذارد جسم و جان تو را
خشم پوزئیدون، لستریگون ها و سیکلوپها را
هرگز میابی بر راه خویش، اگر روح تو مگذارد آنان را پیشاپیش
راهت دراز باد. روزهای تابستانی بسیار در پیشت باد، لذت نظاره ی نخستین بندرها نصیبت باد، که بر تو شوق
پیش نشناخته آورد یاد،
دانلود کتاب زهیر – پائولوکوئلیو
دانلود رایگان کتاب زهیر – پائولوکوئلیو
کن از بازارهای فینیقی دیدار، نکوترین متاعشان را برداری
برو به مصر و در آن دیار، بیاموز که آنان را آموختنی است بسیار
ایتاکا را همواره پیش چشم نگاه داری
که مقصد توست. لیک میفزای بر شتاب گامها؛
بگذار سفرت طول کشد سال ها، و کشتی ات بر کرانه ی جزیره ات لنگر اندازد آنگاه
که باشی غنی و سرشار، از معارف راه.
توقع مدار که تو را توانگرتر کند ایتاکا۔ پیش تر این سفر زیبا را ارزانی ات داشته ایتاکا،
هرگز رهسپار نمیشدی بی ایتاکا. همه چیزش را به تو بخشیده ایتاکان
دیگر هدیه ای نمانده او را. |
اگر در پایان فقیر یافتی ایتاکا را،
گمان مبر که باخته ای. پرشور زیسته ای، معرفت اندوخته ای،
و همین است معنای ایتاکا |
خورخه لوئیس بورخس مفهوم زهیر را متعلق به سنت اسلامی می داند و حدس می زند در آغاز سده ی
هجدهم مطرح شده | باشد. زهیر به عربی یعنی بیش از حد تابناک، مرئی، حاضر، چیزی که نمی توان نادیده
اش گرفت. چیزی یا کسی که وقتی برای اولین بار با آن ارتباط پیدا می کنیم، کم کم فکر ما را اشغال می
کند، تا جایی که نمی توانیم به چیز دیگری فکر کنیم. این حال را می توان سلامت دانست، یا جنون.
فرهنگ نامه ی پدیده های خارق العاده ،
فوبور سن پر، ۱۱۹۵۳|
دانلود کتاب زهیر – پائولوکوئلیو
دانلود رایگان کتاب زهیر – پائولوکوئلیو
نام زن اسیر بود. خبرنگار جنگی، تازه از عراق برگشته بود که هر لحظه ممکن بود به آن حمله کنند. سی
ساله، متأهل، بدون فرزند. مرد، ناشناس بود، تقریبا ۲۳ تا ۲۵ ساله، با پوست گندمی، چهره ی مغولی، آخرین
بار هر دو را در کافه ای در خیابان فوبور سنت اونوره دیده بودند.
به پلیس اطلاع دادند که آنها را قبلا با هم دیده اند، اما هیچ کس نمی دانست چند بار: استر همیشه می
گفت آن مرد که نام مستعارش میخائیل بود، برای او خیلی مهم است، اما هیچ وقت نگفت به عنوان زن
برایش مهم است یا خبرنگار.
پلیس بازجویی رسمی را شروع کرد. احتمالاتی مطرح بود، آدم ربایی، اخاذی، آدم ربایی منجر به قتل، که
اصلا هم عجیب نبود، چرا که به خاطر کارش مجبور بود برای کسب اطلاعات مدام با افراد مرتبط با محافل تروریستی در تماس باشد. وقتی
حساب های بانکی اش را بررسی کردند، متوجه شدند در هفته های پیش از مفقود شدن، پرداخت های
منظمی داشته: کارآگاه های پلیس فکر کردند شاید این پرداخت ها، نشان دهنده ی هزینه ی دریافت
اطلاعات باشد. هیچ لباسی با خودش نبرده بود، اما عجیب آن بود که گذرنامه اش را پیدا نکردند.
مرد، ناشناس، بسیار جوان، بدون سابقه ای در ادارهی پلیس، بدون هیچ ردی که بتوان به هویتش پی برد.
زن، استر، برنده ی دو جایزه ی بین المللی خبرنگاری ۳۰ ساله، متأهل.
دانلود کتاب زهیر – پائولوکوئلیو
دانلود رایگان کتاب زهیر – پائولوکوئلیو
همسر من
بلافاصله به من مشکوک شدند و توقیفم کردند، چرا که نتوانستم بگویم روز مفقود شدن زنم کجا بوده ام. اما
زندانیان همین حالا در را باز کرد و گفت انسانی آزادم.
چرا آزادم؟ زیرا این روزها، همه چیز را درباره ی همه کس می دانند، کافی است بخواهند، تا اطلاعات در
اختیارشان قرار بگیرد: کجا از کارت اعتباریات استفاده کرده ای، پاتوقت کجاست، باکی معاشرت می کنی. در
مورد من قضیه ساده بود: زن خبرنگاری از دوستان همسرم که مطلقه بود و بی مشکل می توانست ادعا کند
با من بوده، همین که از توقیفم با خبر شد، قدم جلو گذاشت و به نفع من شهادت داد و دلایل محکمی عرضه
کرد که در روز و شب ناپدید شدن استر، با او بوده ام.
باید با سربازرس صحبت کنم. وسایلم را به من پس می دهد، ا عذر می خواهد و اعلام می کند توقیف فوری
من مطابق قانون انجام شده و نمی توانم بر علیه دولت اقامه دعوی یا شکایت کنم. میگویم اصلا قصد این کار
را ندارم، می دانم هرکسی همیشه مظنون و بیست و چهار ساعته زیر نظر است، حتا اگر خلافی نکرده باشد.
می گوید: « آزادید.» جمله ی زندانیان را تکرار می کند.
می پرسم مبادا واقعا اتفاقی برای همسرم افتاده باشد؟ قبلا به من گفته به خاطر شبکه ی ارتباطی
وسیعش با دنیای تروریسم، گاهی
احساس می کند از دور تعقیبش می کنند.
دانلود کتاب زهیر – پائولوکوئلیو
دانلود رایگان کتاب زهیر – پائولوکوئلیو
بازرس موضوع را عوض می کند. هرچه هم که اصرار می کنم، چیزی نمی گوید.
می پرسم همسرم می تواند با گذرنامه اش سفر کند؟ می گوید بله، مجرم که نیست، مانعی ندارد که
آزادانه به کشورهای دیگر رفت و آمد کند.
یعنی ممکن است دیگر در فرانسه نباشد؟
فکر می کنید ممکن است به خاطر رابطه تان با یک زن دیگر ترک تان کرده باشد؟»
جواب می دهم: «برایش مهم نیست.» |
بازرس لحظه ای جدی می شود و می گوید به خاطر اقدامات ضروری مرسوم ناچار شده اند مرا توقیف کنند،
اما از ناپدید شدن همسرم خیلی متأسف است. می گوید خودش هم زن و بچه دارد. البته از کتاب های من
خوشش نمی آید (پس مرا می شناسد! آن قدرها هم که به نظر می رسد احمق نیست!)، اما می تواند
خودش را بگذارد جای من، میداند تحمل این اتفاق ناخوشایند، خیلی سخت است.
می پرسم حالا باید چه کار کنم. کارت ویزیتش را به من می دهد او می گوید اگر خبری گرفتم، به او اطلاع
بدهم. در همه ی فیلم ها
این صحنه را دیده ام. راضی نمی شوم. بازرس ها همیشه بیش تر از آن می دانند که می گویند.
می پرسد: «تا حالا آن مرد را دیده اید؟» منظورش مردی است که آخرین بار اسیر را با او دیده اند. جواب می
دهم اسم مستعارش را می دانم، اما شخصا هیچ وقت او را ندیده ام.
دانلود کتاب زهیر – پائولوکوئلیو
دانلود رایگان کتاب زهیر – پائولوکوئلیو
می پرسد: «در زندگی مشترکتان مشکلی نداشته اید؟» می گویم ده سال بیش تر با هم زندگی کرده ایم و
مثل همه ی زن و شوهرها،
مشکلاتی هم داشته ایم، نه بیشتر و نه کمتر.
با ظرافت می پرسد: «اخیرا صحبت طلاق بین شما مطرح نشده؟ همسرتان نمی خواسته از شما جدا شود؟
جواب میدهم این فرض هیچ وقت مطرح نبوده، اما – و تکرار می کنم – مثل همه ی زن و شوهرها، گاهی
صحبتش پیش می آمده.
واغلب یا گاهی؟ اصرار می کنم: «گاهی»
با ظرافت بیش تری می پرسد: ممکن است همسرتان به رابطه ی عاشقانه ی شما با دوستش پی برده
باشد؟» می گویم این اولین و آخرین بار بود که با هم رابطه داشتیم. رابطه ی عاشقانه ای در کار نبوده، در
واقع، این اتفاق بیش تر به خاطر آن پیش آمد که حوصله مان سر رفته بود. روز کسل کننده ای بود، بعد از ناهار
کاری نداشتیم، اغواگری همیشه آدم را به زندگی علاقه مند می کند، و برای همین، کارمان کشید به تخت
خواب.
کارتان کشید به تخت خواب، دلیلش هم فقط این بود که روز کسل کننده ای بود؟
به فکرم می رسد بگویم معمولا در بازجویی از این جور سؤال ها نمی پرسند، اما باید با او همکاری کنم،
شاید بعدها به کمکش احتیاج پیدا کنم. بانک مساعدت، این مؤسسه ی نامرئی، همیشه به دردم خورده
است.
دانلود کتاب زهیر – پائولوکوئلیو
دانلود رایگان کتاب زهیر – پائولوکوئلیو
گاهی این طور می شود. کار مهمی ندارم، زن دنبال احساسات است و من دنبال ماجرا، همین. روز بعد، هر
دو وانمود می کنیم
هیچ اتفاقی نیفتاده و زندگی ادامه پیدا می کند.)
تشکر می کند و دستش را به طرفم می گیرد. می گوید در دنیای او این رفتار را اصلا مناسب نمی دانند. آدم
کسل می شود، حوصله اش سر می رود، حتا میل به رابطه ی جنسی پیدا می کند، اما خویشتن داری می
کند، هیچ کس هر کاری را نمی کند که به فکرش
او
می رسد یا دلش می خواهد.
و ادامه می دهد: «شاید هنرمندها آزادترند.»
میگویم دنیایش را می شناسم، اما الان حوصله اش را ندارم که عقاید اجتماعی و انسانی مان را با هم
مقایسه کنم. ساکت می مانم و حواسم را متوجه قدم بعدی اش می کنم.
می گوید: «صحبت از آزادی شد. می توانید بروید. کمی مأیوس شده که این نویسنده حاضر نیست با او که
پلیس است، بحث کند.
حالا که شخصا با شما آشنا شدم، کتاب هایتان را می خوان
م.» | قبلا میگفت از کتاب هایم خوشش نمی آید، حالا معلوم می شود هیچ کدام را نخوانده
اولین و آخرین بار نیست که این جمله را می شنوم. دست کم این ماجرا باعث می شود یک نفر به خواننده
هایم اضافه بشود. خداحافظی می کنم و می روم.
دانلود کتاب زهیر – پائولوکوئلیو
دانلود رایگان کتاب زهیر – پائولوکوئلیو
آزادم. از زندان می آیم، همسرم به شکل مرموزی ناپدید شده، | زمان بندی کاری خاصی ندارم، به راحتی با
دیگران ارتباط برقرار می کنم، ثروتمندم، مشهوره، و اگر واقعا استر ترکم کرده باشد، خیلی زود کس دیگری را
می گذارم جایش. آزاد و مستقلم
اما آزادی چیست؟
بیش تر عمرم برده ی چیزی بوده ام، پس باید معنی این کلمه را | بدانم. از بچگی برای آزادی جنگیده ام،
مهم ترین گنجم بوده. با | پدر و مادرم جنگیدم که می خواستند مهندس بشوم، نه نویسنده . با | دوست هایم
در مدرسه جنگیدم که خیلی زود تصمیم گرفتند مرا | قربانی شوخی های بی رحمانہ شان کنند. باید از بینی
من و آنها خون زیادی می ریخت، باید شب های زیادی زخم هایم را از مادرم پنهان می کردم – چرا که خودم
باید مشکلم را حل می کردم، | نه او – تا نشان بدهم که می توانم بدون گریه کتک بخورم. جنگیدم تا برای
گذران زندگی کاری پیدا کنم. در یک آهن فروشی پادو شدم تا از اخاذی سنتی خانواده ام رها شوم: «اگر این
کار و آن کار را | بکنی، به تو پول می دهیم. |
جنگیدم برای دختری که در جوانی دوستش داشتم و دوستم داشت، هر چند بی نتیجه… او سرانجام ترکم
کرد؛ پدر و مادرش معتقد بودند من آینده ای ندارم.
دانلود کتاب زهیر – پائولوکوئلیو
دانلود رایگان کتاب زهیر – پائولوکوئلیو
با فضای بستهی خبرنگاری مبارزه کردم. خبرنگاری شد شغل بعدی ام. اولین رئیسم سه ساعت معطل
نگهم داشت. مجبور شدم برای جلب توجهش، کتابی را که می خواند، از دستش بگیرم و پاره کنم! با تعجب
نگاهم کرد. در من کسی را دید که می توانست با دشمن رو به رو شود و مقاومت کند، که از خصوصیات لازم
برای یک خبرنگار خوب بود. برای آرمان سوسیالیسم جنگیدم و کارم به زندان کشید، بیرون آمده و به مبارزه
ادامه دادم و احساس کردم قهرمان طبقه ی کارگرم، تا این که موسیقی بیتلها را شنیدم و به این نتیجه
رسیدم که طرفداری از موسیقی راک خیلی جالب تر از طرفداری از مارکس است. برای عشق زن اول، دوم و
سومم جنگیدم. جنگیدم تا شجاعت پیدا کردم از همسر اول و دوم و سو مهم جدا بشوم، چرا که عشقمان
به هم دوام نیافته بود و باید پیش می رفتم تا کسی را بیابم که برای دیدار با من به دنیا آمده بود. و او هیچ
کدام از این سه نفر نبود.
جنگیدم تا شجاعت یافتم و حرفهی خبرنگاری را کنار گذاشتم، خواستم بروم دنبال ماجرای نوشتن کتاب، هر
چند می دانستم در کشور من کسی نمی تواند با ادبیات امرار معاش کند. بعد از یک سال، بعد از نوشتن
بیش تر از هزار صفحه، دست از کار کشیدم. هزار صفحه که به نظرم خارق العاده می آمد، چراکه حتا خودم
هم نمی فهمیدم چه نوشته ام.
در حین مبارزه، کسانی را می دیدم که به نام آزادی حرف می زدند، و هرچه بیشتر از این تنها حق انسان دفاع
می کردند، بیش تر برده می خواست اجدادشان به نظر می رسیدند،
بیسن تنها حق اندی حرف
دانلود کتاب زهیر – پائولوکوئلیو
دانلود رایگان کتاب زهیر – پائولوکوئلیو
زیردهی خوا
بردهی ازدواجی که در آن عهد می کردند تا پایان عمر کنار شخص دیگری بمانند، بر دهی عدالت، رژیم های
اجتماعی، پروژه های نیمه تمام، عشق هایی که در آن نمی توانستند بگویند
محمد دیگری کد رهه م ه رزیمهای جک
انه » یا «بس است ، بردهی تعطیلات آخر هفته، که مجبور بودند با کسانی غذا بخورند که دوست نداشتند،
بردهی تجمل، بردهی ظاهر متجمل، بردهی ظاهر ظاهر متجمل. برده ی زندگی ای که خودشان انتخاب
نکرده بودند و اما تصمیم گرفته بودند با آن بسازند… چرا که کسی به آنها القا کرده بود این به نفع شان است.
و بدین ترتیب روزها و شب های یکنواختشان را می گذراندند، در زندگی ای که در آن، ماجراجویی فقط مال
کتاب ها بود یا فیلم های تلویزیونی، که همیشه روشن بود و هرگاه در تازه ای به رویشان گشوده می شد،
می گفتند:
برایم جالب نیست. مایل نیستم.) از کجا می دانستند جالب نیست یا دلشان نمی خواهد؟ مگر تا به حال
تجربه اش کرده بودند؟ اما پرسیدن فایده ای نداشت: در حقیقت، می ترسیدند از هر تغییری که ممکن بود
دنیای مأنوس شان را بلرزاند.
دانلود کتاب زهیر – پائولوکوئلیو
دانلود رایگان کتاب زهیر – پائولوکوئلیو
بازرس گفت آزادم. حالا آزادم، در زنجیر هم آزاد بودم، چرا که هنوز برای من، آزادی محترم ترین چیز دنیاست.
البته این باعث شد باده هایی را بچشم که دوست نداشتم، کارهایی بکنم که نباید می کردم و دیگر تکرار
نکردم، داغ زخم های بسیاری بر جسم و جانم بماند، بعضی ها را برنجانم… هرچند بعدها پوزش خواستم،
چرا که پی بردم اجازهی همه کار دارم، جز آن که کسی را وادار به پیروی از جنون و عطش زندگی خودم
بکنم. از رنج هایم پشیمان نیستم، داغ زخم هایم را مثل مدال حمل می کنم، می دانم بهای آزادی سنگین
است، به سنگینی بهای بردگی؛ تنها فرقش این
و..
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.