نمایش
دانلود کتاب برف سیاه – میخائیل بولگاکف
دانلود رایگان کتاب برف سیاه – میخائیل بولگاکف
دانلود کتاب برف سیاه – میخائیل بولگاکف – دانلود رایگان کتاب برف سیاه – میخائیل بولگاکف – علم افشا
برف سیاه
میخائیل بولگاکف
احمد پوری
…… در این روزهای تاریک و اندوهزا بود که بولگاکف شروع به نوشتن رمانی با نام رمان تئاتری کرد. می توان
این رمان را به و اعتباری بخشی از بیوگرافی خود بولگاکف دانست. او در این داستان با طنز تلخی انتقام خود
را از دستگاه سانسور و
عاملان آن می گیرد. رمان تئاتری هجو تلخ جو حاکم بر آن زمان و کاریکاتوری است بی رحمانه از نویسندگان و
هنرمندان سربراه و بادمجان دور قاب چین که در آن حتی شخصیت هایی نظیر استانیسلاوسکی که بولگاکف
بارها او و بازی استادانه اش را ستوده بود از گزند تمسخر دور نماندند.
این رمان نخستین بار در ۱۹۶۵ در مجله نووی میر چاپ شد و بعد با نام برف سیاه ابتدا در شوروی و سپس در
انگلیس و کشورهای دیگر به چاپ رسید. و همزمان با برف سیاه بولگاکف دست به نوشتن رمانی زد که طرح
آن را چند سال بود در ذهن داشت. این رمان شاهکار او مرشد و مارگاریتا بود که یک سال پیش از مرگش به
پایان رسید، اما چاپ نشد.
دانلود کتاب برف سیاه – میخائیل بولگاکف
دانلود رایگان کتاب برف سیاه – میخائیل بولگاکف
در نخستین روزهای انقلاب اکتبر در شوروی، میخائیل آفانسیویچ بولگاکف پزشک ۲۶ ساله ای بود که پس از
قریب یک سال طبابت سر آن داشت که شغل خود را رها کند و یکسره به ادبیات بپردازد. چنین نیز شد. او پس
از این که سه سال دیگر کار پزشکی را ادامه داد، در ۱۹۲۰ رسما با آن وداع کرد و به عنوان خبرنگار با روزنامه
های گوناگونی به همکاری پرداخت. مقالات، طرحها و یادداشتهای طنز او طرفداران بسیاری پیدا کرد. در ۱۹۲۵
اولین رمان خود دل سگ را به پایان رساند اما موفق به چاپ آن نشد، این رمان که ۶۲ سال بعد به چاپ رسید
اولین شکست بولگاکف در نبرد با سانسور بود. اما او همچنان به نوشتن داستان کوتاه ادامه داد و سه
مجموعه از داستانهایش را منتشر کرد.
بولگاکف با معیارهای آن روزها هرگز سیاسی نشد. او طرفدار انقلاب بود و با آرمانهای سیاسی همسویی
می کرد، اما جزم اندیشی، دیوانسالاری، خشونتهای ویژه سالهای آغازین انقلاب، حسادتها و
حقارت های رایج در میان صاحبان قدرت و دولتمردان را برنمی تافت. این است که قلم او از همان آغاز این
کژیها را نشانه گرفت و همین سبب شد که فشار سانسور تا واپسین روزهای زندگی او را به تدریج از
پا در آورد.
دانلود کتاب برف سیاه – میخائیل بولگاکف
دانلود رایگان کتاب برف سیاه – میخائیل بولگاکف
بولگاکف رمان معروف خود گارد سفید را ابتدا برای چاپ به
۲/برف سیاه صورت پاورقی به روزنامه کودک سپرد. اما این روزنامه پس از چند شماره توقیف شد. ماجرای
رمان به جنگهای داخلی مربوط می شد که تا سه سال پس از انقلاب اکتبر در شوروی جریان داشت و طی آن
نیروهای مخالف انقلاب که علی رغم طیف وسیعشان همگی «سفید» خوانده می شدند با نیروهای انقلابی
که به طور یکپارچه «سرخ» نام داشتند نبرد کردند و سرانجام از پا در آمدند. بولگاکف رمان را از زبان سفیدها
نقل می کند و به جای نگاه رمانتیک به شخصیتها، دست به تحلیل واقعی آنها می زند و گاه به حق برخی از
سفیدها را تا حد قهرمان داستان ارتقا می دهد. پیام بولگاکف در این رمان روشن بود:
بی عدالتی سیستم است نه پدیدهای حاصل عملکرد چند فرد.» جو پر گرد و خاک این پیام را از شفافیت و
سادگی انداخت و آن را دستاویزی کرد برای حسودان و کوته نظران تا عرصه را بر او تنگ کنند، اما بولگاکف از پا
ننشست و رمان را تبدیل به نمایشنامه ای کرد بانام
دانلود کتاب برف سیاه – میخائیل بولگاکف
دانلود رایگان کتاب برف سیاه – میخائیل بولگاکف
روزگار خانواده تورپین». این نمایشنامه را تئاتر هنری مسکو به سرپرستی استانیسلاوسکی به روی صحنه
آورد، اما از همان نخستین روزهای اجرا چنان جنجالی برپا شد که از ادامه نمایش جلوگیری شد. بولگاکف نامه
ای به استالین نوشت و پس از شرح واقعه از او خواست که صریحا در این باره نظر دهد. استالین اجرا را به
طور خصوصی دید و اجازه نمایش آن را صادر کرد. تنها این اثر بولگاکف بود که به برکت دستور استالین تا یک
سال پس از مرگش روی صحنه بود و ۹۸۷ اجرا از آن به عمل آمد.
اما میخائیل بولگاکف در دیگر نوشته هایش از پنجه غول سانسور رهایی نیافت و تقریبا می شود گفت که حتی
یک داستان کوتاه او نبود که ماه ها در انتظار اجازه چاپ نماند و گاه حتی توقیف نشود. چاپ نشدن آثارش برای
او که تنها ممر درآمدش بود دشواریهای مالی فراوانی
به بار آورد. روزنامه های حزبی و عده ای از رقیبان کم مایه و تنگ نظرش
چنان بر او میتاختند که گاه او را در حد یک توطئه گر سفید و بورژوا معرفی میکردند و از تحقیر و توهین نسبت
به او لحظه ای بازنمی ایستادند. این حملات سبب شد که بولگاکف نامه ای به مقامات عالی رتبه حزبی
بنویسد و تقاضای خروج از کشور کند:
دانلود کتاب برف سیاه – میخائیل بولگاکف
دانلود رایگان کتاب برف سیاه – میخائیل بولگاکف
… چنین برمی آید که آثار من برای مردم شوروی غیر قابل پذیرش است. توقیف تقریبا تمامی نوشته هایم در
اتحاد جماهیر شوروی مرا به ورطه استیصال کشانده است… از آنجایی که نابودی من به عنوان یک نویسنده
نتایج فاجعه آمیز مالی برایم داشته است می توانم اسنادی ارائه دهم که ثابت می کند دیگر قادر به پرداخت
مالیاتهایم نیستم و پس اندازی ندارم و برای خرج روزانه ماه بعد دیگر دیناری برایم نمانده از آن مقام عالی
کمیته مرکزی اتحاد شوروی تقاضا دارم با مسافرت من و همسرم لیوبوف یوگنیونا بولگاکووا به خارج از کشور
موافقت کنید.»۱
پاسخ کمیته مرکزی به این نامه سکوتی بود طولانی. بولگاکف در این میان به اکثر افراد سرشناس نامه نوشت
و از آنها خواست تا از او حمایت کنند. یکی از این نامه ها به ماکسیم گورکی نویسنده معروف بود:
الکسی ماکسیموویچ عزیز من درخواستی را تسلیم دولت اتحاد شوروی کرده ام تا
به من اجازه دهند که همراه همسرم به مدتی که خود مقامات مقتضی بدانند به خارج از کشور سفر کنم.
دانلود کتاب برف سیاه – میخائیل بولگاکف
دانلود رایگان کتاب برف سیاه – میخائیل بولگاکف
الکسی ماکسیموویچ لطفا از این تقاضای من حمایت کنید. در نظر داشتم نامه ای مفصل برایتان بنویسم و
شرح همه آنچه را که بر سرم آمده بدهم اما خستگی و آشفتگی روحی اجازه نمی دهد چیزی را روی کاغذ
بیاورم… چرا باید نویسنده ای را که آثارش حق حیات ندارد به زور در کشور نگاه داشت؟ تقاضا دارم این تصمیم
انسانی را درباره من اتخاذ کنند و اجازه دهند بروم.» این نامه پراکنیها نتیجه ای نداشت. بولگاکف یک بار دیگر
بر آن شد که موضوع را با استالین در میان بگذارد. او نامهای تلخ و گزنده نوشت و به انتظار نشست. روزی
تلفنی غیر منتظره از کمیته مرکزی به او شد و صدای آن سوی سیم اعلام کرد که رفیق استالین میخواهد با
او صحبت کند. بولگاکف ناباورانه لهجه گرجی استالین را تشخیص داد:
استالین: نامه شما به دست ما رسید و من و رفقا آن را خواندیم. به زودی جواب مناسبی دریافت خواهید
کرد.
اما شاید واقعا نگذاریم شما به خارج سفر کنید، یعنی اینقدر از دست ما ناراحت و خسته اید؟ بولگاکف: اخیر
خودم هم در این باره خیلی فکر کرده ام که آیا نویسنده روسی می تواند در خارج از میهن خودش زندگی کند و
به این نتیجه رسیده ام که نمی تواند استالین: حق با شماست. دلتان می خواهد کجا کار کنید،
در تئاتر هنری مسکو؟ بولگاکف: دلم میخواهد اما با درخواستم موافقت
نکردند.
دانلود کتاب برف سیاه – میخائیل بولگاکف
دانلود رایگان کتاب برف سیاه – میخائیل بولگاکف
استالین: یک درخواست دیگر بنویسید فکر می کنم این
بار پاسخ مثبت می دهند. بولگاکف یک بار دیگر با شوق و انرژی بیشتری به تئاتر هنری مسکو رفت. اما ترس
از آثار جنجالی او استانیسلاوسکی و دانچنکو را واداشت که مدام نوشته های او را سانسور کرده و یا احیانا
قبول نکنند. بولگاکف نمایشنامه ای به نام «مولیر» نوشت که در آن به شرح ماههای واپسین زندگی این
نمایشنامه نویس بزرگ فرانسوی می پردازد. مولیر در این ماه ها به سبب بدگوییهای رقیبان و حسودان مورد
خصومت لویی چهاردهم بود و چنان از آنها آزار و اذیت دید که سرانجام در اوج یأس و ناامیدی درگذشت.
استانیسلاوسکی که در آن روزها به علل سیاسی تحت فشار بود تا کمی هم به نمایشنامه نویسان شوروی
بپردازد، این نمایشنامه را قبول کرد اما از همان آغاز به سبب شباهت های بسیار میان استالین و لویی
چهاردهم، دولتمردان و نویسندگان با اطرافیان لویی و خود مولیر با بولگاکف، از او خواست تا
آنها را باز نویسی کند. سرسختی بولگاکف و رضایت او به تغییرات
جزئی و اصرار مسؤلین تئاتر سبب شد که این نمایشنامه چهار سال بلاتکلیف بماند تا این که سرانجام در ماه
فوریه ۱۹۳۶ به روی صحنه آمد.
بلافاصله پس از اجرا چنان غوغایی در روزنامه های حزبی علیه آن راه افتاد که پس از ۷ روز اجرا، نمایشنامه
برای همیشه توقیف شد.
دانلود کتاب برف سیاه – میخائیل بولگاکف
دانلود رایگان کتاب برف سیاه – میخائیل بولگاکف
در این روزهای تاریک و اندوه زا بود که بولگاکف شروع به نوشتن رمانی با نام رمان تئاتری کرد. می توان این
رمان را به اعتباری بخشی از بیوگرافی خود بولگاکف دانست. او در این داستان با طنز تلخی انتقام خود را از
دستگاه سانسور و عاملان آن می گیرد. رمان تئاتری هجو تلخ
جو حاکم بر آن زمان و کاریکاتوری است بی رحمانه از نویسندگان و هنرمندان سربراه و بادمجان دور قاب چین
که در آن حتی شخصیت هایی نظیر استانیسلاوسکی که بولگاکف بارها او و بازی استادانه اش را ستوده بود
از گزند تمسخر دور نماندند.
بولگاکف با اطمینان به این که رمان تئاتری هرگز قابل چاپ نیست آن را به صورت دستنوشته نسخه اول در میان
یادداشت هایش جا داد. این رمان نخستین بار در ۱۹۶۵ در مجله نووی میر چاپ شد و بعد با نام برف سیاه ابتدا
در شوروی و سپس در انگلیس و کشورهای دیگر به
چاپ رسید.
همزمان با برف سیاه، بولگاکف دست به نوشتن رمانی زد که طرح آن را چند سال بود در ذهن داشت. این رمان
شاهکار او مرشد و مارگاریتا بود که یک سال پیش از مرگش و در آغاز بیماری مهلکی که منجر به نابینایی اش
شد به پایان رسید، اما چاپ نشد. بولگاکف در یک سال واپسین عمر خود کاملا نابینا شد. او در ماه فوریه
۱۹۴۰ پشت آخرین عکس اش که در آن عینکی دودی به چشم دارد نوشت:
به همسرم النا سرگیوونا بولگاکووا |
دانلود کتاب برف سیاه – میخائیل بولگاکف
دانلود رایگان کتاب برف سیاه – میخائیل بولگاکف
من این عکس را تنها به تو، دوست و همراهم تقدیم میکنم. غمگین نباش که چشمانم چنین تاریک اند
آنها همواره توانستند حقیقت را از دروغ باز شناسند.» میخائیل بولگاکف یک ماه بعد درگذشت.
کتاب حاضر در ۱۳۷۰ برای نخستین بار از سوی نشر قطره چاپ سد. در چاپ فعلی تنها پیشگفتار را تغییر داده
ام و غلطهای چاپی نسخه قبلی را اصلاح کرده ام. در مقدمه چاپ اول از دوست نویسنده و مترجم مهدی
غبرایی به سبب زحمت ویراستاری کتاب تشکر کرده بودم. این سپاس همچنان نثار او هست و خواهد بود.
برای نوشتن پیشگفتار از منابع زیر بهره جسته ام. منبع شماره ۱ در واقع متن اصلی است که کتاب از آن به
فارسی برگشته است.
احمد پوری
.. ماجرا چگونه آغاز شد؟
روز ۲۹ آوریل رگباری، غبار از تن مسکو شست. هوا دلپذیر بود و فرحبخش، و جان تازه ای در آدم می دمید. با
لباس خاکستری نو و پالتو تر و تمیزم در خیابانهای پایتخت به جستجوی نشانی ناآشنایی بر آمدم، دلیل این
کار، نامه غیر منتظره ای بود که در جیب داشتم. متن نامه چنین بود:|
سرگئی لئونتیه ویچ عزیز. بسیار مشتاقم شما را ببینم و درباره موضوعی کاملا محرمانه که شاید برای شما
نیز جالب باشد، با شما گفتگو کنم. اگر وقت دارید، لطفأ چهارشنبه ساعت چهار، به آکادمی درام وابسته به
«تئاتر مستقل» بیایید.
دانلود کتاب برف سیاه – میخائیل بولگاکف
دانلود رایگان کتاب برف سیاه – میخائیل بولگاکف
ارادتمند
ز. ایلچین گوشه چپ بالای نامه نوشته بود:|
زاویر بوریسویچ ایلچین، کارگردان
آکادمی درام تئاتر مستقل نخستین بار بود که نام ایلچین را می دیدم، اما با آکادمی درام آشنا
بودم. نام تئاتر مستقل را نیز شنیده بودم و می دانستم که یکی از بهترین تئاتر هاست، اما تاکنون به آنجا
نرفته بودم. آن روزها که خط و خبری از کسی به دستم نمی رسید، از دریافت این نامه سر از پا نمی
شناختم. باید بگویم که من یکی از کارمندان دون پایه روزنامه کشتیرانی بودم. اتاقی نفرت بار دگر چه
اختصاصی – در طبقه هفتم ساختمانی داشتم. این ساختمان در یکی از کوچه های بن بست خیابان
خومونوفسکی” و محله کراسنیه وروتا قرار داشت.
باری، در آن هوای پر طراوت، قدم زنان می رفتم و از خود می پرسیدم که رگبار دوباره در خواهد گرفت؟ زاویر
ایلچین چگونه از وجود من باخبر شده، نشانیم را از کجا آورده و با من چه کار دارد؟ هر چه فکر کردم، چیزی
دستگیرم نشد و آخر سر به این نتیجه رسیدم که شاید ایلچین می خواهد اتاقش را با من عوض کند. البته
چون ایلچین با من کار داشت، می شد بنویسم که او به دیدنم بیاید، اما باید اعتراف کنم که از وضع اتاق و
همسایه هایم خجالت می کشیدم. آدم عجیبی هستم و یکسره مردم گریز. فکرش را بکنید که ایلچین بیاید
اتاقم و کاناپهام را با آن روکش پاره و فنری که بیرون زده، چراغ مطالعه ام را که سایبانش
تکه ای روزنامه است
و گربه را که در اتاق ویلان است ببیند و فحشهای
آنوشکا» را از آشپزخانه بشنود.
دانلود کتاب برف سیاه – میخائیل بولگاکف
دانلود رایگان کتاب برف سیاه – میخائیل بولگاکف
از کنار چند در با میله های آهنی گذشتم و مردی مو خاکستری را دیدم که پشت بساط کوچکی،
نشان و قاب
عینک می فروخت. از جویبار گل آلودی پریدم و خود را جلو ساختمان زردی دیدم.
به نظر می رسید که عمر ساختمان خیلی بیشتر از عمر من و ایلچین بود. پلاکی مشکی با
حروف طلایینشان می داد که آنجا آکادمی درام
و..
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.