نمایشقسمت ۲
دانلود کتاب اسرار شگفت انگیز زمین – محمد غفار زاده
دانلود کتاب اسرار شگفت انگیز زمین – محمد غفار زاده – علم افشا
اسرار شگفت انگیز زمین (۱)
فصل اول
یکی از روزهای سال ۱۳۰۱ که به خاطر دارم روز دوشنبه بود پدرم با عجله به طرف خانه کوچکمان که در پایین ترین نقطه روستای عنبران قرار دارد برمیگشت.
مادرم لابد فکر میکرد خیلی دیر دست به کار شده است چون از نهار خبری نبود با خودم گفتم اگر پدر گرسنه باشد،
حتمأ، سراغ غذا را میگیرد. چون آدم کم طاقتی است و گرسنگی را تحمل نمیکند، یقینا ناراحت خواهد شد
و طبق معمول میگوید من این همه جان میکنم و کوشش میکنم؛ اقلا یک غذای خوب هم برایم آماده نمیکنند. فقط دوست دارند مفت بخورند و ول بگردند. عمه بیچاره ام که
تعجب کرده بود در حیاط رانیم لا کرد و داد زد(آهای، شهریار دارد می آید.)
مادرم گفت: شهین بیا یک کاسه سرکه شیره درست کن
تا برادرت سرش گرم بشه و من هم نهار را آماده
دانلود کتاب اسرار شگفت انگیز زمین – محمد غفار زاده
کنم. دوست ندارم سرمون غر بزنه از صدایش اصلا خوشم نمی آید.
من گفتم: «مادر اما لازم نیست که شما ناراحت بشوید.
چون هنوز ساعت یک نشده»..
پس چرا پدرت دارد می آید خانه؟» |
شاید از کار کردن در مزرعه خسته شده بزار بیاید خودش به ما میگوید.
مادر داد زد من رفتم سراغ غذا.
عمه شهین هم رفت تا سرکه شیره را
آماده کند و مرا تنها گذاشتند. اما قانع کردن شهریار برای حاضر نبودن غذا،
واقعا کار سختی بود. برای همین خواستم به اتاق کوچکم در طبقه بالا بروم که در خانه باز شد و قدمهای سنگین پلکان چوبی را لرزاند.
پدر سراسیمه و یک راست به طرف اتاق کوچک من رفت سر راهش داس را به گوشه ای پرت کرد و کلاهش را روی فرش انداخت و داد زد «سهراب دنبالم بیا». .
دانلود کتاب اسرار شگفت انگیز زمین – محمد غفار زاده
ولی قبل از اینکه فرصت جنب خوردن داشته باشم، پدرم دوباره با بی تابی داد زد: «هنوز نیومدی» و من دویدم توی اتاق.
اما باید بگویم پدرم شهریار آدم بدی نبود. او در دوران کودکی اش والدین خود را از دست داده و برای همین دایی اش،
افندی سرپرستی او را به عهده گرفته بود. افندی که نزدیک سی سال در استانبول درس خوانده بود، میشد گفت که در دوران زندگی اش دانشمند معروفی بوده است.
دانلود کتاب اسرار شگفت انگیز زمین – محمد غفار زاده
او کانی شناسی و زمین شناسی خوانده بود؛ اما چون هیچ فرزندی نداشته پدرم را به عنوان فرزند پذیرفته بود. از طرفی نیز چون در آن زمان فقط کشاورزی و
دامداری به عنوان حرفه متداول بوده است،
تلاشهای علمی سی ساله اش بی نتیجه مانده بود.
پدرم همیشه از او تعریف و تمجید می کرد و جزوات و یادداشتهای بجامانده
از او را در صندوقی چوبی روی هم چیده و درش را قفل زده بود و کسی هم جرات باز کردنش را نداشت.
دانلود کتاب اسرار شگفت انگیز زمین – محمد غفار زاده
پدرم که زیر نظر چنین فردی، بزرگ شده بود اهمیت فراوانی به درس خواندن من میداد، بدون اینکه اصولا نمره برایش اهمیتی داشته باشد.
برای او این چیزها زیاد مهم نبود.
اما مشکل این بود که پدرم همیشه از من میخواست که کتابهای دایی اش را برایش بخوانم ولی من که حوصله این کار را نداشتم و خواندن آن جزوات کهنه برایم رنج آور بود.
و وقتی لای کتابها را باز میکردم داد میزد مواظب باش پاره اش نکنی، میدانی که اینها میلیونها تومان ارزش دارند
دانلود کتاب اسرار شگفت انگیز زمین – محمد غفار زاده
گرد و خاک کتابهای کهنه حالم را بهم میزد. موقعی که از دست پدر خلاص میشدم خجالت میکشیدم که بیرون برم؛
چون همکلاسی هایم که بیشتر اوقات فراغت خود را به مطالعه و در عین حال بازی کردن و
پرسه زدن در روستا اختصاص میدادند،
مرا مورد تمسخر قرار میدادند و میگفتند: تو مگر دختری که همیشه توی خونه نشستهای
دانلود کتاب اسرار شگفت انگیز زمین – محمد غفار زاده
و من فقط با سکوت پاسخ آنها را می دادم. پدرم داستان کرم و اصلی را به طور کامل
به خاطر داشت و با لحن دلنشینی ترانه های این داستان را با آن سن
و سالش می خواند و زمزمه میکرد.
همه اهالی روستا از این
استعداد شهریار باخبر بودند و بخاطر همین همیشه مترصد بودند
تا او سر ذوق آمده و شروع به خواندن کند و آنها هم گوش فرا دهند.
بخاطر این مسئله معمولا اهالی روستا در جشن ها و مراسمی که گرد
هم می آمدند منتظر میشدند تا پدرم دمی برای آنها بخواند.
دانلود کتاب اسرار شگفت انگیز زمین – محمد غفار زاده
پدر استادی، واقعی بود. صدایش آنقدر دلنشین بود که مردم را حیرت زده می کرد.
برای همین هم آشنایان با موسیقی اغلب درباره اشکالات موسیقی و تأثیرش با او مشورت می کردند.
او تاکنون ترانه های بسیاری خوانده و مقالات علمی مهمی
هم درباره تاثیر موسیقی نوشته بود. ضمن اینکه مسئول گنجینه بزرگ موسیقی عنبران به حساب می آمد
دانلود کتاب اسرار شگفت انگیز زمین – محمد غفار زاده
گنجینه ای که مجموعه نفیسش در سرتاسر منطقه شهرت داشت.
از این رو همه در محافل عروسی و جشنها با احترام از او یاد میکردند.
آری همین آقا بود که با بی صبری تمام مرا صدا میزد.
پیش خودتان یک مرد لاغر با قد متوسط و کاملا سالم و سرحال را مجسم کنید
که موهایی بور و قیافهای خشمگین دارد.
قیافه ای که میشد گفت یک خان میتواند داشته باشد.
چشمان درشت پدرم همیشه مرا به ترس می اندازد و بینی دراز و قلمی اش
مثل تیغه چاقو بود و بالاخره اگر این را هم اضافه کنم
که پدرم موقع راه رفتن دستانش را پشت خودش میگذاشت و سخت به هم حلقه میکرد لابد هوس نمیکنید
دانلود کتاب اسرار شگفت انگیز زمین – محمد غفار زاده
که هیچ وقت همراهش به جایی بروید ما در بیرون روستا در خانه کوچکمان زندگی خوبی را داشتیم.
خانه مان
تمام چوبی و مشرف بر یک رودخانه با شیب تند بود که در قسمت خیلی
قدیمی روستای عنبران قرار دارد.
اما پدرم در مقایسه با کشاورزان روستاه أدم متمولی بود،
خانه با تمام وسایلش مال خودش بود؛
ولی پدر بیشتر درآمد خود را به خورد و خوراک
مناسب اختصاص میداد و همیشه میگفت: که فرد عاقل باید نصف درآمد
خود را صرف فراهم آوردن گوشت کند؛
دانلود کتاب اسرار شگفت انگیز زمین – محمد غفار زاده
چون با خوردن گوشت است که انسان جون میگیرد و عقلش درست کار میکند
و هیچ وقت مریض نخواهد شد.
من دلم می خواست وارد دانشگاه شوم ولی مادرم مخالف بود
و میگفت: تو هم مانند دایی پدرت عمرت را به هیچ و پوچ سپری خواهی
کرد.
دانلود کتاب اسرار شگفت انگیز زمین – محمد غفار زاده
بهتراست تشکیل خانواده دهی. اما اخیرا من دستیار پدرم شده بودم.
همیشه وقتی از سرکار برمیگشت میگفت: کی سالگرد داییم میشود؟
و مرا ملزم میکرد که نوشته های داییش را برای او بخوانم.
بله، با تمام وسواسی بودن پدرم زندگی خوبی داشتیم.
با اینکه او توقع زیادی داشت اما شیفته من وصفورا دختر عمه ام بود،
صبرش بسیار کم و همیشه عجول بود
دانلود کتاب اسرار شگفت انگیز زمین – محمد غفار زاده
و با وجود اینکه چند قفلی بر در صندوق کتابهای داییش زده بود
ولی هر روز صبح و عصر به آنها نگاهی میکرد
و حتی آن را لمس میکرد تا بفهمد آیا کسی به آنها دست زده است یا نه!
بنابراین جز اینکه از چنین آدمی اطاعت کنم چاره دیگری نداشتم.
دانلود کتاب اسرار شگفت انگیز زمین – محمد غفار زاده
این بود که بدو رفتم توی اتاق پیش پدر.
اتاق کوچکم شبیه برجی بود و پنجرهاش به سمت در اتاق صفورا باز میشد.
صفورا نیز همراه خانواده اش در خانه ای تجملی در نزدیکی خانه
ما زندگی میکردند.
گلهای قشنگی در حیاط خانه عمه کنار اتاق خواب صفورا روئیده بود
و من به خوبی انواع آن گلها را می شناختم چون اغلب به جای اینکه وقتم
دانلود کتاب اسرار شگفت انگیز زمین – محمد غفار زاده
را به بازی با پسرهای همسن و سالم تلف کنم از نگریستن
به صفورا و گلهای رنگارنگ حیاطش لذت می بردم. اما وقتی وارد اتاق شدم
همه فکر و حواسم به پدرم رفت. پدرم روی صندلی دسته دار بزرگی نشسته بود
و یک جزوه در دستش داشت و با شور و شوق زیاد به جزوه نگاه میکرد
و میگفت: واقعا این جزوه با اهمیت است،
کتاب جالبی است! چشمش که به من افتاد؛ گفت: می دانی چیه سهراب؟
امروز صبح در مزرعه، یکی از دوستان دایی خدابیامرزم را دیدم. پیرمرد مهربانی بود؛
دانلود کتاب اسرار شگفت انگیز زمین – محمد غفار زاده
به من گفت: اسمت شهریار است. گفتم: بله! گفت: چند سال پیش که داییات این کتاب را به من داد،
از من خواست که آن را به تو بدهم. بله دایی ات به خاطر همین کتاب گم شده است؛
چون بوسیله این
کتاب می توان به معدن الماس و طلا دست بافت دائیت چون نمی خواست
این کتاب به دست دزدان بیفتد آن را به من داد و برای اینکه من سواد نداشتم
تا به حال نتوانسته ام آن را بخوانم ولی حتی استادان
دانشگاه هم نمی توانند از آن سردر بیاورند
دانلود کتاب اسرار شگفت انگیز زمین – محمد غفار زاده
چون آن پیرمرد سمج این کتاب را به پروفسورها هم نشان داده بود
ولی خوشبختانه کسی نتوانسته از این کتاب چیزی بفهمد.
در حالیکه دروغکی وانمود میکردم که ذوق زده شده ام گفتم: عالی است.
آخر برای چه باید از دیدن یک کتاب قدیمی ذوق زده میشدم؟ اما پدر همچنان با شور و شوق از کتاب دایی خود
تعریف و تمجید می کرد. وقتی حرف میزد دائم کتاب قدیمی را باز و بسته میکرد.
برای همین با اینکه اصلا علاقه ای به کتاب نداشتم مجبور بودم بپرسم که کتاب راجع به چیست؟
حتما باید این یکی را هم مانند بقیه نوشته های داییش برایش می خواندم
این بود که با علاقه زیاد پرسیدم (حالا اسم این کتاب بینظیر چیه؟)
دانلود کتاب اسرار شگفت انگیز زمین – محمد غفار زاده
پدرم که هر لحظه بیشتر ذوق زده میشد گفت: سه در همان سه درخت به زبان فارسی است.
بله داییم آن را به زبان تالشی نوشته تا هیچکس نتواند
از رمز آن سر در بیاورد وگرنه أن پیرمرد خبیث آن را به من نمیداد.
به گفته داییم سرگذشت قمربانوست است که سالها بر این مناطق حکومت کرده است.
تا آنجا که می توانستم خودم را ذوق زده نشان دادم و گفتم: راست می گویید؟
حتما مطالب خنده ور است. پدرم نعره زنان گفت: چه میگویی؟ خنده آور چیه؟
دانلود کتاب اسرار شگفت انگیز زمین – محمد غفار زاده
مگر طنز است که تو را به خنده وا دارد. این کتاب نقشه طلاست بسر. خیلی مهمتر از آن است که فکرش را بکنی.
حالا خوب چاپش کرددند: من دیگر خسته شدهام از بس دست نوشته های
دانی شما را خوانده ام. چاپش کرده اند؟ کی گفت کتاب چاپی است پسر خنگ؟ چاپی؟
واقعا که! پس خیال کردی کتاب چاپی است؛ کتاب خطی است ابله!
به خط تالشی با گیلکی. فهمیدی؟ بله حتما میخواهی بدانی گیلکی چیه؟ نه! در حالی که خیلی دلخور شده بودم
و..
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.