نمایش
دانلود رایگان کتاب من زنده ام
دانلود رایگان pdf من زنده ام
دانلود کتاب من زندهام معصومه آباد
دانلود کتاب من زندهام
pdf کامل کتاب من زنده ام
دانلود رایگان کتاب من زنده ام– دانلود رایگان pdf من زنده ام- دانلود کتاب من زندهام معصومه آباد- دانلود کتاب من زندهام- pdf کامل کتاب من زنده ام-علم افشا
من زنده ام
نویسنده: معصومه آباد
ویراستار: آزاده میرشکاک
طراح جلد: احمد اورانی
شمارگان: ۰۲۲۲ نسخه
فهرست مطالب
فصل اول: کودکی
فصل دوم: نوجوانی
فصل سوم: انقلاب
فصل چهارم: جنگ و اسار
فصل پنج : زندان الرشید بغداد
فصل شش : انتظار
فصل هفت : اردوگاه موصل و عنبر
دانلود رایگان کتاب من زنده ام
دانلود رایگان pdf من زنده ام
دانلود کتاب من زندهام معصومه آباد
دانلود کتاب من زندهام
pdf کامل کتاب من زنده ام
فصل اول
کودکی
به روزهای دور نگاه میکن ؛ به اولین لرظا حرکدت قطدار زنددگی ازمبدأ کودکیام. قطاری که در هر پیچ، بارا سنگینتر میشود. بداری
پدر ازخاطره، لبخند، گریه، درد، شادی، عشق و عشق و عشق.امروز در پس روزهای رفته، در جست وجدوی کدودکی ام، آبدادان
را درذهن مرور می کن و در کوچههای شهر زیدر آفتداب داغ کده قددم مدی زند .
گونه های سرخ و پیشانی ام عرق کرده وت دار
می شود.طع خاطرا کودکی ام به طع خرما می ماندد؛ دلپدذیر و شدیرین. قطدارزندگی را بده عقد برمدی گدردان تدا بده اولدین
واگدن آن برسد . بده واگدن بچگی های .
دانلود رایگان کتاب من زنده ام
دانلود رایگان pdf من زنده ام
دانلود کتاب من زندهام معصومه آباد
دانلود کتاب من زندهام
pdf کامل کتاب من زنده ام
هنوز صدای خندهی بچهها به گوا میرسد. میدوم تا گمشدده هدای راپیدا کن . چقدر در این سال ها همده چیدز عدوش شدده
اسدت. مدن بده دنبدالروزهای پنجاه سال پیش هسدت .
تنهدا ندی قدرن از آن خداطرا گذ شدته امداگویی، قرن ها با امروز فاصله دارد. از پنجرهی واگن، در میان خانه های شده رجست و جو می کن . آهانا خانده ام را پیددا کدردم .
آنجاسدت؛ بدین خانده
هداییک شکل و یدک انددازه ی مرلده ی کدارگری پیروزآبداد. خانده هدا را گدوییانگشتان کودکی نازپرورده که شهر آرمانی اا را به
تصدویر کشدیده نقاشدیکرده است.
شدانزده خانده، شدانزده خدانواده ی مرلده ی پیروزآبداد. کوچده یبیست و سه، پلاک یک. یک خانه صد متری سر نبش کوچه کده
اصدطلاحا به آن می گفتی کواترها ۹، و همه ی سه ما از دنیدا همدین صدد متدر بدود. آن
روزها فکر میکردم دنیا همین آبادان و مرلهی خودمان است. همده چیدز درهمین خانه خلاصه میشد.
دانلود رایگان کتاب من زنده ام
دانلود رایگان pdf من زنده ام
دانلود کتاب من زندهام معصومه آباد
دانلود کتاب من زندهام
pdf کامل کتاب من زنده ام
خانهی ما آبادانیها، کوچک اما شلوغ بود. من ودو خواهر و هشت برادرم؛ کری ، فاطمده، رحدی ، رحمدان، مرمدد، سدلمان،
احمد، علی، حمید و مری . فاصلهی سنی ما حدودا یک سال و سه مداه بدود،سبزینههایی بودی که از دامن پرمهر مادر بر
دیوارهای این خانده ی کوچدکقد کشیده بودی .
به این گُردان کوچک عبدالله ه اضافه شدده بدود. عبدداللهدوست و هد کدلا
بدرادرم کدری بدود کده بده دلیدل دور بدودن مدرسده ازخانه شان با ما زندگی میکرد.همه ی خانهها دو در داشتند؛ یکی در
ورودی که از کوچه وارد آنمی شدی و دیگری در پشتی که مشرف به باغ بود. باغها روبه
روی شانزدهخانه ی دیگر قرار داشتند که کوچهی بعدی را شکل میدادند.
داخل هرخانه دو باغ بود؛ یکی داخل حیاط که هر کسی به فراخور سلیقه اا در آندرخت و گل و چمن می کاشت.
دیگری باغ پشتی بود که بعد از طارمه ۰شروع می شد؛ خانهها با دیوارهای کوتاه از ه جدا شده بود و این
دیوارهای کوتاه مرز همسایگی را به فامیلی و خویشاوندی تبدیل کرده بود.
دانلود رایگان کتاب من زنده ام
دانلود رایگان pdf من زنده ام
دانلود کتاب من زندهام معصومه آباد
دانلود کتاب من زندهام
pdf کامل کتاب من زنده ام
مردهای همسایه همه عمو و زن های همسایه همه خاله بودند. وقتی پیر می شدیمیفهمیدی که این همه عمو و خاله، واقعی
نیستند. بین باغ ها دیواری نبود.خانهها را درختان شمشاد با گلهای سفید ریز همیشه بهار از ه جدامی کردند.
اگر به این گل ها
دست می زدی، دستت مثل زهرمار تلق می شد.توی این باغها درختی پرگل به نام خرزهره ۹ بود با گدل هدایی بدی ا
نددازهتلق. مادرم میگفت: گول قشنگی کسی یا چیزی را نخورید. بعضیهدا مثدلگل خرزهره قشنگ هستند اما با ده من عسل ه
نمی شدود آنهدا را بخدوری.
دانلود رایگان کتاب من زنده ام
دانلود رایگان pdf من زنده ام
دانلود کتاب من زندهام معصومه آباد
دانلود کتاب من زندهام
pdf کامل کتاب من زنده ام
درخت دیگری ه بود با گلهای قرمز و درشدت مخملدی کده از وسد آنیک پرچ بلند مثل زبان آدمیزاد آویزان بود. نمیداند چدرا ایدن
درخدت وگل زیبدا را زبدان مدادر شدوهر ۰ مدی گفتندد. خلاصده ی کد لام، مدا تدوی ایدنکوچه باغها بهدنیا آمدی ، پدا گدرفتی و
قدد کشدیدی . همده چیدز تدوی مرلدهتعریی شده بود؛
از مسجد و منبر و مدرسه گرفته تا مغازه و سینما و باشدگاه.خانهی ما
نزدیک مسجد مهدی موعود بود و از در خانه، گلدستههای مسجدرا می شد دید و از همه مه تر در همسایگی آرامگاه سیدعبا ۳
بودی .هر خانه سه اتاق داشت. در هر اتاق یک فرا شش متدری و تدوی اتداقبزرگتر یعنی در مهمانخانه کده نظد و ان ضد باط
مخصدوص بده خدودا راداشت، یک فرا دوازده متری پهن بود.
و…
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.