نمایش
دانلود pdf کتاب پیامبر و دیوانه اثر جبران خلیل جبران
دانلود کتاب پیامبر و دیوانه
کتاب پیامبر و دیوانه(جبران خلیل جبران)
فایل Pdf پیامبر و دیوانه
دانلود رایگان کتاب پیامبر و دیوانه اثر جبران خلیل جبران
دانلود pdf کتاب پیامبر و دیوانه اثر جبران خلیل جبران – دانلود کتاب پیامبر و دیوانه – کتاب پیامبر و دیوانه(جبران خلیل جبران) – فایل Pdf پیامبر و دیوانه – دانلود رایگان کتاب پیامبر و دیوانه اثر جبران خلیل جبران
پیامبر ودیوانه
جبران خلیل جبران
ترجمه :
نجف دریابندری
آمدن کشتی
المصطفی، آن برگزیده دردانه، که سپیده دم روزگار خود بود، دوازده سال در شهر ارفالس در انتظار
کشتی اش مانده بود تا بازگردد و او را به جزیره زادگاهش بازگرداند.
در سال دوازدهم، در روز هفتم ایلول، موسم درو، از تپه بیرون باروی شهر بالا رفت و به سوی دریا
نگریست، و دید کشتی اش از میان مه فرا می آید.
آنگاه دروازه های دلش باز شدند و شادی اش بر فراز دریا به پرواز در آمد. چشمانش را بست و در
سکوت های روحش سپاس را به جا آورد.
اما چون از فراز تپه فرود آمد، اندوهی او را فرا گرفت و در خود اندیشید:
چه گونه آسوده خاطر و خرسند از اینجا بروم؟ نه، بی زخمی در روح از این دیار نخواهم رفت. چه
روزهای درازی که در میان این دیوارها درد کشیدم و چه شب های درازی که تنها به سر بردم؛ کیست
که بی اندوه از تنهایی و درد خود جدا شود؟
دانلود pdf کتاب پیامبر و دیوانه اثر جبران خلیل جبران
دانلود کتاب پیامبر و دیوانه
کتاب پیامبر و دیوانه(جبران خلیل جبران)
فایل Pdf پیامبر و دیوانه
دانلود رایگان کتاب پیامبر و دیوانه اثر جبران خلیل جبران
بسیارند پاره های روح که من در این کوچه ها پراکنده ام. و بسیارند کودکان خواهش من که برهنه در
این تپه ها می گرند، و من نمی توانم سبک بار و بی درد ایشان را بر جا بگذارم.
این جامه ای نیست که من امروز از تن بیرون کنم، این پوستی ست که باید به دست خود بشکافم.
و نیز این اندیشه ای نیست که پشت سر بگذارم؛ این دلی نیست که با گرسنگی و تشنگی نرم گشته
است.
اما بیش از این نمی توانم ماند. دریا که همه چیز را به خود می خواند، مرا هم می خواند؛ باید به کشتی
بنشینم. زیرا گرچه ساعت های شب سوزان اند، ماندن همان است و یخ بستن و بلورین شدن و در قید
قالب گرفتار آمدن همان.
کاشکی می توانستم هرچه را اینجاست با خود ببرم. اما چه گونه؟ صدا نمی تواند زبان و لب هایی را که
به او پر داده اند با خود ببرد. باید تنها در پی اثیر برود. عقاب هم تنها و بی لانه اش به سوی خورشید
پرواز می کند.
چون به دامان تپه رسید، باز به سوی دریا برگشت و کشتی اش را دید که به بندرگاه نزدیک می شد، و
ریانوردان سرزمین خود را دید که بر عرشه کشتی ایستاده بودند.
دانلود pdf کتاب پیامبر و دیوانه اثر جبران خلیل جبران
دانلود کتاب پیامبر و دیوانه
کتاب پیامبر و دیوانه(جبران خلیل جبران)
فایل Pdf پیامبر و دیوانه
دانلود رایگان کتاب پیامبر و دیوانه اثر جبران خلیل جبران
روحش خطاب به آن ها فریاد کشید:
ای فرزندان مادر کهن سال من، ای سواران بر موج ها، چه بسیار که در رویاهای من کشتی رانده اید.
اکنون در بیداری فرا می آیید، که رویای ژرف تر من است .من از برای رفتن آماده ام، و بادبان افراشته
اشتیاقم در انتظار باد است.
فقط یک نفس دیگر از این هوای آرام فرو می برم و یک نگاه مهرآمیز دیگر به پشت سر می اندازم.
آنگاه در میان شما می ایستم، دریانوردی در میان دریانوردان. تو هم، ای دریای پهناور، ای مادر بی
خواب، که آرام و آزادی رود و جویبار تنها از توست، این جویبار یک تاب دیگر در پیش دارد، و یک
زمزمه دیگر در این بیشه؛ آنگاه من به سوی تو می آیم، قطره بی کران به دریای بی کران.
دانلود pdf کتاب پیامبر و دیوانه اثر جبران خلیل جبران
دانلود کتاب پیامبر و دیوانه
کتاب پیامبر و دیوانه(جبران خلیل جبران)
فایل Pdf پیامبر و دیوانه
دانلود رایگان کتاب پیامبر و دیوانه اثر جبران خلیل جبران
همچنان که می رفت از دور مردان و زنانی را دید که از کشت زارها و تاکستان هاشان به سوی
دروازه های شهر می شتافتند. و صدای شان را شنید که او را به نام می خواندند و از کشت زاری به
کشت زار دیگر آواز می دادند که کشتی آمد.
و او با خود گفت:
آیا روز جدایی همان روز دیدار است؟ و آیا خواهند گفت که شبانگاه من به راستی همان بامداد من بود؟
پس من با آن کس که خیشش را در شیار خاک رها کرده است چه بگویم، و با آن کس که چرخ
خشتش را از کار باز داشته؟
آیا دل من درختی خواهد شد با شاخه های پربار، تا میوه هایش را بچینم و به این مردمان بدهم؟ و آیا
خواهش های من مانند چشمه ای خواهد جوشید تا پیاله های ایشان را پر کنم؟
آیا من چنگی هستم که سر انگشتان قدر قدرت مرا بنوازد، یا نی لبکی که دمش از میانم بگذرد؟ من
جوینده سکوت ها هستم؛ آیا در این سکوت ها چه گنجی یافته ام که با اطمینان خاطر بذل و بخش کنم؟
اگر روز درو من این است، در کدام زمین هایی بزر افشانده ام، و در کدام فصل هایی که به یاد ندارم؟
اگر به راستی این همان ساعتی ست که باید فانوسم را بلند کنم، آنچه در فانوس می سوزد شعله من
نخواهد بود.
و..
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.