نمایش
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان – دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان – علم افشا
هاری پاتروزندانی آزکابان
از بسیاری جهات این هاری پاترما، بچه ئی بود که با سایر بچه ها فرق می کرد.
مثلا او از تعطیلات تابستانی مدرسه ، بیش از سایر وقت های دیگر خوشش نمی آمد و از آن متنفر بود.
یا اینکه علاقه ی بسیار زیادی به انجام تکالیف مدرسه داشت
ولی چاره ئی جز آن نداشت که آنها را در وسط شب که همه خوابند انجام دهد تا کسی متوجه او نشود.
از طرفی میدانیم که هاری ، یک جادوگر بود.
ساعت، تقریبا نزدیکی های نیمه شب بود که هاری در رختخواب خودش دراز کشیده بود.
پتوی خودش را مانند
چادریک خیمه، روی سرش کشیده بود، و یک چراغ قوه دستی و کتابی
که جلدی چرمی داشت در زیر پتو
بدستش گرفته بود. نام کتاب «تاریخ شعبده بازی نوشته ی
با تیلدا با گشات » بود.
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
در آن زیر، لای کتاب را باز
گذاشته بود و آنرا به بالش خود تکیه داده بود. عادت هاری این بود
که وقتی میخواست کتابی را بخواند پر
عقابی که داشت آنرا روی هر سطر می الغزانید و آن را میخواند.
آن شب هم در زیر پتوهمان کار را میکرد. و
با این کار دنبال چیزی، یا مطلبی می گشت که برای مقاله ئی که در نظر داشت بنویسد
از آن مطلب استفاده
کند. نام مقاله ئی که در نظر داشت بنویسد « سوزاندن جادوگران در قرن
چهاردهم کاملا بیهوده و بیجا بوده
است » بود.
نوک سفید رنگ بال عقاب در زیر پتو، بر روی پاراگرافی نشانه رفته بود
. این پاراگراف نظرهاری را جلب کرده
بود. عینک گرد خودش را روی بینی اش کمی جابجا کرد و چراغ قوه ی
دستی را نزدیک تر برد تا جمله را بهتر
بتواند بخواند. چنین خواند:
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
افراد غیرجادوگر( که بیشتر به آنان افراد عادی میگویند) بویژه در قرون وسطی
از شعبده بازی می ترسیدند
ولی در عین حال نمی توانستند آنرا تشخیص دهند. در موارد بسیار نادر
که یک شعبده باز یا جادوگر بچنگشان
می افتاداورا میسوزاندند.ولی سوزاندن آنان دردی را | دوا نمی کرد. شعبده بازان
، یا جادوگران نوعی کارهای
اصولی انجام میدادند که به آن
«افسون انجماد شعله » می گفتند و وانمود میکردند که با سوزاندن،
دررنج و عذابندولی درحقیقت چنین نبود
و از آن لذت هم می بردند. وندلین،
که جادوگر خارق العاده ویکنفر زن بود از اینکه بارها او را گرفته و سوزانده
بودند لذت هم می برد. گفته اند که وندلین را چهل و هفت بار گرفته و
سوزاندندودوبارہ شاداب از آتش بیرون
می آمد.
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
هاری پر عقاب را بین دندانهای خود نهادو دستش را زیر بالش برد تا دوات مرکب خودش را با پوست آهو که آنرا
لوله کرده بود بیرون آورد. آهسته و آرام درشیشه ی مرکب را باز کرد، پر را داخل دوات کرد و شروع به نوشتن
نمود. علت اینکه اینقدر با احتیاط کار می کرد این بود
که اگر آقای دورسلی که شوهرخاله اش بود از آن طرف
عبور می کرد و صدای غژغژ پر عقاب بر روی کاغذ را بهنگام نوشتن هاری می شنید،
دیگر خربیار و معرکه بار
کن. آنوقت بود که جای هاری دوباره در انبار زیر پلکان بود و باید تا آخر تابستان
که دوره ی تعطیلات مدارس بود
هاری در همان انبار باقی بماند.
علت اینکه هاری هیچوقت در تعطیلات تابستان لذت نمی برد خانواده ی دورسلی بود که در
منزل شماره چهار پریوت درایو » ساکن بودند و هاری نیز ناچار بود برای گذراندن تعطیلات تابستان همانطور که
میدانیم بمنزل خاله ی خود برود چون جای دیگری را نداشت. عمو ورنون وخاله پتونیا و پسرشان دادلی، تنها
اقوام هاری بر روی کره ی زمین بودند. آنها ، همانطور که میدانیم غیر جادوگر بودند و طرز تفکرشان نسبت به
شعبده بازی با افرادی که در دوره ی قرون وسطی زندگی میکردند هیچ فرقی نداشت.
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
پدر و مادرهاری که هر دو نفرشان شعبده باز وجادوگر بودند و حالا مرده بودند هیچوقت این هنر خود را در خانه
ی دورسلی ها افشا نکرده بودند. سالهای سال بود که خاله پتونیا و عمو ورنون امیدوار بودند که اگربتوانند
تمایلات هاری را لگد مال
کنند، جادو و علاقه به شعبده بازی ، از سر هاری بیرون خواهد رفت. البته در این راه موفق نشده بودند و
ناراحتی آنها نیز بهمین جهت بود. هرکس به آنها میرسید گزارش میداد که هاری ظرف دو سال گذشته در
مدرسه ی هوگوارت که یک مدرسه ی جادوگری بود در رشته ی شعبده بازی وجادو گری سرآمد شده است.
تنها کاری که دورسلی ها میتوانستند بکنند این بود که کتابهای هاری را مهر و موم کنند تا به آنها دسترسی
نداشته باشد. عصای جادو، پاتیلی که داشت، وجاروئی که بر روی آن سوار میشد همه را درا ول تعطیلات
تابستان در محلی گذاشته درب آن را قفل کنند وقدغن کنند که هاری حق ندارد با هیچیک از همسایه ها
صحبت کند.
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
جدا بودن از کتابهای مربوط به جادوگری برای هاری مشکل بسیار بزرگی بود برای اینکه استادان | هاری در
هوگوارت تکالیف بسیاری بوی داده بودند که میباید آنها را در تابستان انجام میداد. یکی از مقالاتی که باید می
نوشت و از همه مشکل تر ودرباره ی کوچک شدن و باصطلاح ، تو آب رفتن بود بوسیله ی یکی از بدترین
معلمان وی بنام پروفسور اسناپ به هاری داده شده بود و اگرهاری این تکلیف را انجام نمی داد بهانه ی
خوبی بدست پروفسور استاپ می افتاد که یکماهی هاری را در بازداشتگاه نگاهدارد. روی همین اصل،
هاری از همان هفته ی اول، شانس خودش را بخطر انداخت و می خواست روی این موضوع کار کند. موقعیکه
عمو ورنون، خاله پتونیا ودادلی به باغچه ی جلوی منزل رفته بودند که اتوموبیل تازه ی عمو ورنون را ببینند و
تحسین و تمجید کنند ( البته |
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
با سروصدای بلند که تمام درو همسایه بشنوند) ، هاری، آهسته و بی سروصدا
به طبقه ی پائین رفت،
کلید را از دولاب زیر پلکان برداشت و پس از باز کردن آن بعضی از کتابهائی را که لازم
داشت برداشته و در اتاق خواب خودش پنهان کرد. البته مادام که لکه ی جوهری
روی ملافه ها برجای نمی گذاشت
و چیزی روی آنها نمی ریخت برای دورسلی ها مشکل بود که بفهمند که او شبها مطالعات
جادوگری خودش را دنبال می کند.
تمام کوشش هاری برای آن بود که کاری کند در حال حاضر با عمرو خاله اش در گیر نشود،
برای اینکه قبلا اوقاتشون از دست هاری به اندازه ی کافی تلخ شده بود و کافی بود
خطای کوچکی از او ببینند که دیگر خربیار و معرکه بار کن. علت اوقات تلخیشان هم این بود که یکی از دوستان جادوگرهاری هوسش گرفته بود یک تلفن به هاری بزند و با او صحبت کند.
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
فردی که تلفن زده بود، رون ویزلی، و یکی از بهترین دوستان هاری در
مدرسه هوگ وارت بود. پدر و مادرش نیز از جادوگران قدیمی و سرشناس بودند.
و این چنین معنی میداد که او بسیاری از چیزهائی را که هاری نمیدانست او می دانست .
رون، هیچگاه قبلا به هاری تلفن نزده بود و از بخت بدعمو ورنون گوشی تلفن را برداشته بود.
ورنون دورسلی صحبت میکنه. چه فرمایشی دارید.
هاری ، که اتفاقا در آنموقع در همان اطاق ایستاده بود بمحض اینکه صدای رون را
که در گوشی تلفن شروع بصحبت کرد شنید سر جای جای خودش یخ زد.
الو؟ الو؟ شما صدای مرا می شنید؟ من – میخوام – با هاری – پاتر – صحبت کنم.
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
رون، چنان فریاد میکشید که عموورنون یکدفعه از جای خودش ورجست بالا
و مجبور شد گوشی تلفن را نیم متر از گوش خودش دورتر نگاهداره و بعد از آن
هم با خشم و غضب داشت به آن نگاه میکرد.
کی داره صحبت میکنه؟ شما کی هستید؟
این پرسش ها را همانطور که گوشی تلفن را از خودش دور نگاه داشته بود از طرف مقابل خودش می کرد.
من – رون – ویزلی – هستم ! وظاهرا دوباره عقب رفته بود.
درست مثل این بود که اوو عموورتون در دو طرف یک میدان فوتبال ایستاده اند. من یکی از دوستان – هاری – از مدرسه – هستم.
چشمهای کوچولوی عمو ورنون همانطوردور اطاق می گشت
تا اینکه توی چشم های هاری افتاد و با غیظ شروع بنگاه کردن با و کرد.
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
عمو ورنون ، در حالی که گوشی تلفن را دور از گوش خودش نگاهداشته بود
و از آن ترس داشت که ممکن است منفجر بشه ، غرشی کردوگفت :اینجاما شخصی بنام هاری پاتر نداریم.
من نمیدونم شما راجع به چه مدرسه ئی صحبت می کنید! دیگه هم هیچوقت به این تلفن زنگ نزنید.
نزدیک خانواده ی من هم نیائید. فهمیدید؟
و گوشی تلفن را انداخت روی تلفن . درست مثل آنکه یک رطیل سمی و خطرناک
را داره از خودش دور میکنه.
بعد از این تلفن ، جنگ و دعوائی که بیا شد تا بحال سابقه نداشت
و بد ترین بود که تا بحال اتفاق
افتاده بود. بچه جرأتی تو این شماره ی تلفن را به افرادی مثل خودت میدی؟ دیگه آنقدرعمو ورنون عصبانی
شده و از کوره در رفته بود که داشت به سروصورت هاری تف می انداخت. ارون ،
حتما متوجه شده بود که با
تلفن خودش ، هاری را توی دردسر انداخته است برای اینکه دیگرهیچوقت تلفن نکرد.
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
یکی دیگر از بهترین دوستان هاری در مدرسه ی هو گوارت هرمیون گرانجر بود
که به او تلفن نمی کرد. هاری،
مشکوک بود از اینکه ممکن است رون به هرمیون اخطار کرده باشه
که به او تلفن نزنه که البته جای تأسف
بود. برای اینکه هرمیون، هوشیارترین شاگردی
در کلاس هاری بود که پدر و مادرش جادو گر نبودند و بخوبی
میدانست که چگونه از تلفن باید استفاده کند. از طرفی آنقدر زرنگ بود که اگر تلفن میکرد و با و گفته می شد
هاری را از کجا می شناسی؟
جواب ندهد که همشاگردی هاری در مدرسه ی هو گوارت هستم.
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
با این ترتیب تقریبا پنج هفته بود که هاری هیچ خبری از دوستان
جادو گر خودش نداشت وتابستانش همانقدر بدو خسته کننده بود که سال قبل بود. تنها فرقی که با پارسال
داشت یک چیز بود و آن این بود که بعد از آنکه سوگند یاد کرده بود که برای دوستان مدرسه اش نامه نی
نخواهد
نوشت به او اجازه داده بودند تا جغد خودش را که نام آن «هدویگ » بود شبها از قفسش رها کند تا
بیرون رود. به این علت این اجازه به او داده شده بود که عمو ورنون متوجه شده بود که اگر این اجازه را ندهد
وجغد در قفس بماند آن قدر جیغ و داد میکشه که گوش آنان را کر می کند. هاری نگارش مقاله ی خودش را
تمام کرد و دوباره مشغول گوش دادن شد. سکوت در آن خانه ی تاریک ودر آن وقت شب، فقط باصدای خرنش
پسرخاله اش دادلی که از فاصله ئی دور بگوش هاری میرسید شکسته می شد. پیش خود گفت باید خیلی
دیر وقت باشد. چشمان هاری از خستگی شروع به خارش کرده بود. شاید می توانست فردا شب مقاله ی
خودش را با تمام برساند.
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دردوات مرکب را گذاشت و محکم کرد و روبالش کهنه ئی را که ذخیره کرده بود
از زیر تخت خودش بیرون آورد و چراغ قوه ی دستی ، کتاب «تاریخ جادو گری » مقاله ئی که نوشته بود،
پر عقاب که بجای قلم از آن استفاده میکرد، همه را در داخل روبالشی ریخت و آن را در زیر تخته سه لائی
که در زیر تختخوابش بود گذاشت. بعد از این کار از جای خودش بلند شد، کش
و قوسی بخودش داد تا خستگی عضلات بدنش از بین برود و بدنبال آن نگاهی
به ساعتی که روی میز پهلوی تخت بود انداخت.
ساعت، یک صبح بود. شکم هاری شروع به قار و قور کردو احساس گرسنگی میکرد.
آخه امروز هم هاری سیزده ساله شده بود و تازه یکساعتی بود که هاری متوجه این موضوع شده بود.
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
با وجود این یکی از چیزهای غیر عادی دیگر درباره ی هاری این بود که برای سالروز تولد خودش هیچ اهمیتی قائل نبود.هاری هیچوقت کارت تولدی بعمرش از کسی دریافت نکرده بود.
دورسلی ها ظرف دو سال گذشته سالروز تولد او را پشت گوش انداخته و به این موضوع بی اعتنا بودند.
بنا براین هیچ دلیلی نداشت که تصور کند امسال ممکن است این موضوع را بیاد بیاورند.
دراطاق تاریک قدم زد، از قفس بزرگ هدویگ که خالی بود، گذشت و در کنار پنجره که باز بود ایستاد. پس از
مدتها که در پتو بسر برده بود باد خنک صبحگاهی صورتش را نوازش میداد. دو شب میشد که هدویگ رفته بود
و از آن جغد خبری نداشت.هاری هیچ نوع نگرانی نسبت
باین موضوع نداشت . زمانهای طولانی تری در گذشته غیبت داشته و دوباره بازگشته بود. ولی حد اقل
امیدش این بود که هر جا رفته است زود تر مراجعت کند. آن حیوان تنها موجود زنده ئی در این خانه بود که
هاری را تحمل می کرد و از او مضایقه نمی کرد.
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
گواینکه هاری هنوز برای سن خودش کوچک ولاغر بود با این وجود چند سانتیمتر از سال قبل بیشتر رشد
کرده بود.
موهای سیاهش همانجور بود که همیشه بود.
درهم ریخته و نا منظم . و هر کاری هاری میکرد تا آنها را مرتب کنه ، باز هم همیشه نا مرتب بودند.
چشمهایش در پشت شیشه عینکش سبز روشن بودوبرروی پیشانیش ، که بخوبی از لابلای موها پیدا بود،
جای زخمی برجای مانده بود که همه کس میتوانست آنرا بلا فاصله تشخیص دهد.
از تمام چیزهای عجیب و غریب نسبت به هاری زخم پیشانیش از
همه عجیب تر بود. به آنگونه ئی که دورسلی هاظرف دهسال گذشته وانمود میکردنداثر
زخم هاری دراثر سوغاتی که دراثر تصادفی که منجر به قتل پدر و مادرهاری
(لیلی وجیمس) شده بود، نبوده است .
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
درحقیقت پدر و مادر هاری را کشته بودند نه اینکه در اثر تصادف مرده باشند.
آنها بوسیله ترسناک ترین جادوگری بنام «لرد ولدمورت» که قرنها مانند او جادو گرد یگری پیدا نشده است، بقتل رسیده بودند.
هاری، از مهلکه جان سالم بدر برده بود ولی زخم عمیقی بر پیشانیش باقی مانده بود.
از آن روز ببعد «لرد
ولدمورت » راد یگر کسی ندیده بود.
ولی هاری همانگونه که در کنار پنجره ایستاده بود بیاد می آورد که سال قبل در مدرسه ی
هوگوارت با او روبرو شده بود.
بایدهاری اعتراف میکرد با اینکه حالا سیزده ساله شده است
ولی آدم خوش شانسی بوده است.
نگاهی به آسمان پر ستاره انداخت تا ببیند اثری از هدویگ میتواند بدست بیاورد ؟
شاید با شکار موش مرده ئی امشب پیش هاری باز گردد.
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
همانگونه که بدون اراده به پشت بام نگاهی سرسری می انداخت چند ثانیه ئی
طول نکشید که آنچیزی را که مشغول نگاه کردن به آن بود توانست تشخیص دهد.
درنورماه نیمرخ مخلوق عجیب وغریبی را دید
که مشغول بال و پر زدن در جهت هاری بودهاری همانطور بی سروصدا ایستاده بود و آن موجود را تماشا میکرد.
متوجه شد که آن موجود هرلحظه کوچک میشه و پائین تر میره.هاری برای چند ثانیه مشکوک بود و
نمیدانست که باید پنجره را ببندد یا اینک بحال خود باز گذارد. ولی بعدا این مخلوق
عجیب و نا آشنا از یکی از چراغهای خیابان «پریوت درایو» که درب خانه ی دورسلی ها در آن بود بالا رفت.
آنوقت بود که هاری تشخیص داد که آن مخلوق، چی هست. پرید و گوشه ئی ایستاد.
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
از پنجره ئی که هاری در کنار آن ایستاده بود سه جغد مشغول بالا رفتن بودند، دوتای آنها جغد سوم را که بنظر
بیهوش بود نگاه داشته بودند و با خودشون حمل می کردند. آرام و سبکبال روی تخت هاری فرود آمدند و جغد
وسطی که بزرگتر از همه وخاکستری رنگ بود بدون حرکت به رو افتاد. بسته ی بزرگی به پاهای او بسته
شده بود.
هاری جغدی را که از هوش رفته بود بلا فاصله تشخیص داد و آن را شناخت. نام آن جغد «ارول » بود و متعلق
به خانواده ی ویزلی بود.هاری یک خیز بطرف تختخواب برداشت و گره های بسته را از دور پاهای حیوان باز
کرد. بسته را کناری گذاشت وارول را بطرف قفس هدویگ برد ودرآن گذاشت. ارول ، یکی از چشمهای
درخشان و بزرگ خود را باز کرد و نگاهی تشکر آمیز به هاری
انداخت و شروع به خوردن چند قطره آب نمود.
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
هاری برگشت و نگاهی به بقیه ی جغد ها انداخت. یکی از آنها که جغدی بزرگ ، سفید رنگ، وماده بود همان
هدویگ بود که تعلق به هاری داشت. آن جغد نیز بسته ئی با خود حمل می کرد و بسیار بسیار از خودش، و
کاری که کرده بود راضی بود. همانگونه که هاری داشت بسته را از پاهای هد ویگ باز میکرد، حیوان از روی
مهربانی وقدر شناسی با نوک خودش وشگونی از هاری گرفت و بعد بطرف دیگر اطاق پرید تا به ارول ملحق
شود.
هاری نتوانست جغد سوم را بشناسد و تشخیص دهد.
بسیار مودب بنظر میرسید ولی بلا فاصله شستش
خبردار شد که این حیوان از کجا دارد میآید. زیرا علاوه بر بسته ئی که حمل میکردنامه ئی نیز که علامت
مدرسه ی هو گوارت بر روی آن بود با خود آورده بود.
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
هنگامی که هاری از باز کردن پای این حیوان آسوده
شدشروع به بال و پر زدن کرد، بالهای خودش را کش و قوس داد و از پنجره پرواز کنان در دل شب ناپدید شد.
هاری بر روی تختخواب خود نشست و بسته ئی را که ارول با خود آورده بود برداشت. کاغد قهوه ئی رنگی که
معمولا بر روی بسته ها می بندند پاره کرد و اولین کارت تبریک تولدی را که در سراسر عمر خود دریافت کرده
بود از پاکت بیرون آورد.انگشتانش می لرزید. آخه، تا بحال کارت تولد
از کسی دریافت نکرده بود. همراه با کارت دو ورقه کاغذ دیگر هم از پاکت بیرون آمد – یک نامه ، وبریده ی یک
روزنامه.
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
بریده ی روزنامه مربوط به روزنامه ی جادوگری بود که نام آن « پیام برروزانه » بود برای آنکه مردم که برنگ
سیاه و سفید نشان داده شده بودند حرکت میکردند. هاری بریده ی روزنامه را در دست گرفت و چنین خواند:
کارمند وزارت جادو جایزه بزرگ را ربود
آرتور ویزلی، سرپرست دفترسوءاستفاده از هنرهای غیر جادوئی در وزارت جادو جایزه ی بزرگ و سالانه ی روزنامه ی پیام بر روزانه را ربود.
اقای ویزلی با چهره ی بشاش خود به روزنامه ی پیام بر روزگفت ما تصمیم داریم تعطیلات تابستان خودمان را
در کشور مصر، جائی که فرزند ارشدمان ، بیل ، بعنوان از بین برنده ی لعن و نفرین برای بانک جادوئی
«گرینگات » مشغول کاراست ، بگذرانیم. و خانواده ی ویزلی یک ماه در مصرتوقف خواهند داشت و برای
شروع سال تحصیلی آینده مدرسه هوگوارت که پنج نفر از فرزندان ویزلی در آن تحصیل می کنند، مراجعت
خواهند کرد.
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
هاری عکسی را که حرکت می کرد نزدیکتر برد تا بهتر ببیند. ناگهان نیشش از خنده باز شد زیرا هرنه نفر عضو
خانواده ی ویزلی در حالیکه در مقابل یکی از اهرام مصر ایستاده بودند او را نگاه میکردند. خانم ریزه و کوتوله
ویزلی، آقای ویزلی بلند قد و کله تاس ، شش پسر و یک دختر آنان همه، ( گواینکه تصویر سیاه و سفید آنرا
نشان نمیداد) موهای قرمز یکدست داشتند. درست در وسط تصویر، رون ایستاده بود. طولانی و دراز تر از حد
معمول وسگ خودش «اسکا برز» رابرشانه ی خودش گذاشته بودو بازوی خودش را بدور کمر خواهرش
«جینی » حلقه زده بود.
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
هاری، فکر نمیکرد که هیچکس جزویزلی ها استحقاق داشته باشند که توده ی بزرگی از طلا بعنوان جایزه
نصیبشان شود. آنها آنقدر خوب بودند که حد نداشت ولی در عوض فقیر بودند. نامه ی رون را برداشت، در
پاکت را باز کرد و شروع بخواندن کرد:
هاری عزیزم، |
تولدت مبارک !
نگاه کن، من حقیقتا درباره ی آن تلفن کذائی متأسفم. امیدوارم که آن افراد غیرجادوگر سبب زحمت تو نشده باشند. از پدرم که سئوال کردم عقیده داشت که من نمی باید در تلفن فریاد میزدم
. پسر اینجا درمصر عجب عالیہ.بیل، دراینجا ما را دورتمام آن گنبد و بارگاه های
قدیم مصری گردانده وتونمیتونی اون لعن ونفرینی که جادوگرهای قدیمی مصری کرده بوده اند باور کنی.
مادرم اجازه نداد که بینی آخرین معبد را تماشا بکند. آنجا پر از اسکلت
های ناپایدارغیرجادوگر بود که همه ی آنها را شکسته بودند
ومقدار بسیار زیادی سر واعضای دیگر بدن در آنجا ریخته شده بود
.
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
هنگامی که پدر جایزه پیام آور روزانه را برد من نتوانستم آنرا باور کنم.
تو فکرش را بکن هفتصد کشتی بادبانی! بیشتر آنها باین سفر تفریحی رفته بودند.
پدرومادرم تصمیم دارند برای سال دیگریک عصای تازه برای من بخرند.
هاری بخاطر می آورد که عصای کهنه می رون بچه علت شکسته بود.
واین در سفری بود که هر دو نفر آنان در راه سفر هوایی خود با اتوموبیل به هو گوارت ،
در حیاط مدرسه اتوموبیل آنان با درخت
برخورد نموده بود.
یک هفته قبل از آنکه ترم جدید شروع شود ما سری به لندن میزنیم تا کتاب های سال
جدید و عصای تازه ئی خریداری کنیم. آیا فکر میکنی که ما بتونیم همدیگر را درلندن ملاقات کنیم؟
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
مواظب باش که اطرافیان غیر جادوئی سوارت نشوند. کوشش کن سری به لندن بزنین رون یادداشت:
واما راجع به سرکرده ی بچه ها، پرسی. هفته ی قبل نامه را دریافت کرد.
هاری دوباره نگاهی به عکس انداخت. پرسی، که در سال هفتم و آخرین
سال تحصیلی در هو گوارت بودبویژه، از خود راضی بنظر میرسید. نشانی که بعنوان سردسته ی
دانش آموزان با و داده بودند مغرورانه بجای آنکه به سینه نصب کند بر نوک کلاه
منگوله داری که بر روی موهای آراسته ی خود گذاشته بود نصب کرده بودو عینک
دسته استخوانی اش در زیر اشعه ی خورشید مصر می درخشید.
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
پس از آن هاری بسراغ هدیه ی خود رفت و بسته بندی اطراف آن را گشود. در داخل بسته
چیزی که شباهت زیادی به یک شیشه ی کوچک و مینیاتوری ونوک آن
مثل فرفره می چرخید قرار داشت. یادداشت دیگری از رون درجعبه بود که هاری چنین خواند:
هاری ، این یک دستگاه کشف دزدکی حرکت کردن جیبی است.
چنانچه در اطراف شخص نامطمئنی باشد، فرض بر این است که چراغ دستگاه روشن و آن را کشف کند.
بیل عقیده دارد که این چیز مزخرفی است و فقط آن را برای توریست ها ساخته اند که کلاه سرشان بگذارند.
و میگوید قابل اطمینان نیست. علت گفته ی او این است که دیشب در سر میز شام چراغ آن روشن شد.
ولی او متوجه نشد که فرد وجورج در سوپ او یک سوسک انداخته بودند.
خداحافظ – رونا
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
هاری دستگاه ردیابی غریبه ها را بر روی میز نزدیک تختخواب خود گذاشت
که بطور قرص و محکم برروی میز ایستادو متوازن بود. بقسمی که حباب هوائی که در شیشه ی بالائی بود
دقیقا در مرکز شیشه قرار گرفت. برای چند ثانیه با خوشحالی بر آن نگریست
و پس از آن بسته ئی را که هدویگ، جغدش با خود آورده بود از روی زمین بلند کرد.
در درون این بسته نیز هدیه ئی بود که لفاف بدور آن پیچیده شده بود، یک کارت،
و یک نامه . این بار از طرف هرمیون بود.
هاری عزیزم،
رون یک نامه بمن نوشته بود و در آن از تلفنی که به عمو ورتون زده بود یاد کرده بود.
امیدوارم که اشکالی پیش نیامده باشد وهمه چیز روبراه باشد.
من در حال حاضر در فرانسه مرخصی خودم را میگذرانم. در ابتدا نمیدانستم که
به چه وسیله ئی این نامه را برای تو بفرستم -اگر آنها آنرا در گمرک باز کردند چه خواهد شد؟ –
تا اینکه سروکله ی هدویگ! پیدا شد. من فکر میکنم که اون حیوان علاقه داشت
که بعنوان یک تغییر هم که شده باشد
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
برای سالروز تولدت یک چیزی از دوستان خودت دریافت کنی. تنها کاری که من کردم
این بود که هدیه تو را بوسیله جغدهمراه با نامه ، فرستادم در روزنامه ی پیام بر روزانه یک آگهی نظرم را جلب کرد
( من از آنها خواسته ام که حتی در مرخصی نیز آن روزنامه را برای من بفرستند
برای آنکه انسان را در جریان حوادث واطلاعات دنیای جادوئی قرار میدهد
وانسان چیزی از قلم نمی اندازد) – راستی آیا تو آن عکسی که مربوط به رون
و خانواده اش بود دیدی؟ من فکر میکنم که رون در سفر مصر یک دنیا چیز یاد میگیرد
ومن نسبت به او حسودی میکنم . میدونی! آخه مطالب مربوط به مصر باستان بسیار پر
ارزشه مخصوصا مطالبی که مربوط به جادوگری آنهاست.
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
در آنجا داستانهای جالبی از جادوگر های محلی نیز وجود دارد.
موضوع مقاله ی مربوط به تاریخ شعبده بازی را من باز نویسی کرده ام
تا قسمتهائی علاوه بر آنچه « پروفسور بیتز» از ما خواسته بود بر آن بیفزایم.
رون گفته است که او هم در هفته ی آخر تعطیلات سری به لندن میزند. آیا تو هم میتوانی به لندن بیائی؟
فکر میکنی که عمو ورتون و خاله پتونیا این اجازه را بتو بدهند؟ جدا دلم میخواد که توهم بتونی بیائی. اگر
نشد، آنوقت تورا در ترن « هوگوارت اکسپرس » در تاریخ اول سپتامبر می ینم.
دوست تو هرمیون
توضیح راستی رون اشاره ئی راجع به سردسته ی بچه ها، پرسی کرده بود. شرط می بندم که او از این
سردسته بودن خوشش میاد. بنظر میرسد رون از این موضوع زیاد خوشش نمیاد.
دوباره هاری زد زیر خنده و نامه ی هرمیون را بیکطرف نهاد و شروع به باز کردن کادوئی که برایش فرستاده بود
کرد. هاری که هرمیون را کاملا می شناخت، مطمئن بود که حتما هرمیون دوباره یک کتاب بزرگی که پر از لغات
قلمبه سلمبه است برایش فرستاده است – ولی آنطور نبود.
وقتی آخرین قسمت کاغذ کادو را پاره کرد
یکدفعه ضربان قلبش تند تر شد. جعبه ی کوچکی را دید که در زیر روکشی از چرم نازک و براق پوشیده شده
و بر روی آن کلماتی با حروفی که از نقره درست شده است نوشته شده است: « جعبه ی تعمیر دسته جارو »
هاری زیرلبی گفت: وای خدا! هرمیون. و مشغول باز کردن زیپ جعبه شد تا داخل آنرا تماشا | کند.
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
شیشه ی بزرگی که پر ازواکس چوب بود، یک قیچی براق موزنی که از نقره ساخته شده بود،
قطب نمائی برنجی که در سفرهای طولانی امکان داشت آنرا با سنجاق به جارو آویزان کرد و دستور العملی
که چگونه باید از این جارو استفاده کرد.
صرفنظر از دست دادن دوستان و دور بودن از آنان ، چیز دیگری را که هاری هنگامی که از مدرسه هوگوارت دور
بود از دست میداد ، بازی «کوویدیچ » بود که پرطرفدار ترین بازی در دنیای جادوگری بود. این بازی،
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
بسیار خطرناک، پر هیجان و با چوب جاروب، بازی میکردند.
بر حسب اتفاق ، هاری یکی از بهترین بازی کن های کوویدیچ بود. او جوانترین بازیکنی بود
که پس از یک قرن انتخاب شده و در یکی از تیمهای خانه های مدرسه ی هو گوارت بازی میکرد.
یکی از افتخارات هاری این بود که جایزه ی سال دو هزار مسابقه با جاروب را برده بود.
هاری جعبه ی چرمی را کنار گذاشت و آخرین بسته را برداشت.
با خطی که شبیه خرچنگ قورباغه روی کاغذ بسته بندی نوشته شده بود، بلافاصله فرستنده ی آن را شناخت
.
ها گرید این بسته را فرستاده بود.ها گرید سرپرست بازیهای مدرسه ی
هو گوارت بود. لفاف کادو را باز کرد و متوجه شد چیزی چرمی که رنگ آن سبز است
در داخل آن بسته است. ولی قبل از آنکه آنرا بطور کامل باز کند
بسته کاد و شروع به تکان خوردن و لرزش کرد و بدنبال آن مثل آن بود که میخواهد دست هاری را گاز بگیرد – انگار یک گیره بود.
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
هاری یخ کرد. از طرفی میدانست که هاگرید غیر ممکن است چیزی برای او بفرستد که
خطرناک باشد. ولی از کجا معلوم بود که هاگرید بتواند تشخیص دهد
که چه چیز خطرناک و چه چیزی بدون خطر است. زیرا هاری او را کاملا می شناخت
و میزان دانش و آگاهی او را میدانست . بعبارت دیگر هاری میدانست که هاگرید چند مرده حلاج است.
معروف بود که هاگرید بارطیل های پشمالوو گنده دوستانه رفتار میکند، در میکده ها سگهای سه سر خرید و
فروش میکند و یا مثلا در کلبه ی خودش تخم اژدها نگهداری میکند و اژدها می پروراند.
هاری با عصبانیت بسته بندی را پاره کرد و دوباره همان صدای قبلی بلند شد.
هاری بسراغ چراغی که روی میزش بود رفت آنرا محکم در یک دست گرفت و بالای سر
خود برد، و آماده برای
کوبیدن شد. با دست دیگر بقیه ی کاغذ ها را باز کرد و آماده ی کشیدن شد.
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
ایک کتاب از لای بسته بندی بیرون افتاد . قبل از آنکه کتاب به لبه ی تختخواب بخورد و بعد
مانند یک خرچنگ روی زمین بیفتدهاری توانست نگاهی فوری به جلد سبز وعنوان طلائی رنگ کتاب بیندازد.
«کتایی اهریمنی از اهریمن ها». اوه، هاری شروع به غروغر کرد.
کتاب از لبه ی تخت با صدای بلندی بزمین افتاد و شروع به ورق خوردن کردن
و باینطرف و آنطرف اطاق رفت .هاری بدنبال آن روان شد و کتاب، خود را در زیر میز پنهان کرد.
هاری دلش شور میزد و خدا خدا میکرد که دورسلی ها از این سروصداها از خواب بیدار نشوند.
دستهای خودش را روی زمین گذاشته بود و چهار دست و پا حرکت میکرد تا بالاخره به کتاب رسید.
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
اوچ! کتاب را قاپید و ناگهان صفحات آن که از هم باز شده بود بسته شد.
دوباره از دستش رهاشد وروی دوطرف جلد مقوائی اش این طرف و آن طرف میرفت.
هاری خودش را بر روی کتاب پرت کرد و در همین لحظه بود که عموورنون در
اطاق پهلوئی، یکی از آن نفسهای عمیق و پر سروصدای خودش را کشید.
هدویگ وارول، با اشتیاق کامل داشتند باین منظره نگاه میکردند تا بالاخره
کتاب را زیر بغل خودش گذاشت ، بطرف کمد لباسش رفت، کمربندی را برداشت
و محکم بدور کتاب بست.
کتاب اهریمن، شروع به لرزیدن کرد ولی دیگر نمی توانست از دست هاری فرار کند.
پس از آن هاری کتاب را برروی تخت انداخت و بسراغ کارت ها گرید رفت.
هاری عزیزم، تولدت مبارک!
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
فکر کردم که این کتاب برای سال تحصیلی بعدی برای تو مفید باشد.
دیگه چیزی بهت نمیگم. وقتی دیدمت، بقیه ی چیز هارا بتو خواهم گفت.
امید وارم که اقوام غیر جادوئی با تو رفتاری دوستانه داشته باشند..
خوش باشی هاگرید
هاری کمی تعجب کرد که چطور ممکن است ها گرید تصور کرده باشد که این کتاب بد یمن
ممکن است بحال او مفید واقع شود. کارت هاگرید را پهلوی کارت رون و هرمیون گذاشت و نیش
خودش را بیش از پیش باز کرد. حالا تنها نامه نی که هنوز خوانده نشده بود نامه ئی
بود که از مدرسه یهو گوارت آمده بود.
هنگامی که میخواست سر پاکت را باز کند متوجه شد که نامه ،
کمی کلفت تر از همیشه است.
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
سر پاکت را باز کرد، صفحه ی اول را بیرون کشید و چنین خواند:
آقای پاتر عزیز،
خواهشمندم بیاد داشته باشید که سال تحصیلی جدید در روز اول سپتامبر آغاز خواهد شد
. فطار سریع السیر هوگوارت اکسپرس از ایستگاه گذرگاه شاهی
، سکوی شماره نه وسه چهارم در ساعت با زده حرکت میکند.
دانش آموزان کلاس سوم مجازند در بعضی تعطیلات آخر هفته از دهکده ی « هو گز مید» دیدن کنند.
لطفا برگ اجازه نامه را که ضمیمه ی این نامه است با مضای ولی با سرپرست خود برسانید.
فهرستی از کتابهای سال جدید ضمیمه است. دوستدار شما | پروفسور مک گوناگال قائم مقام رئیس
هاری، فرم اجازه نامه هو گوارت را از درون پاکت بیرون آورد و نگاهی بر آن انداخت ولی دیگر غرولند نکرد.
دانلود کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
دانلود رایگان کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان
در دل میگفت که چقدر جالب است بعضی از تعطیلات آخر هفته باین دهکده برویم
زیرا میدانست که «هوگزمید » دهکده ئی است که بیشتر ساکنان آن
جادوگر و جادو گر زاده هستند و تا بحال پای او به آن
دهکده نرسیده بود.
ولی چگونه او می توانست امضای عمو ورنون
، یا خاله پتونیا را از آنها بگیرد و در پای آن درخواست بگذارد.
بسیار مشکل بود. نگاهی به ساعت شماطه دار اطاق انداخت. دو صبح بود.
میدانست فردا صبح که از خواب بیدار میشود نگران دهکده خواهد بود
و این موضوع دائما اورا رنج خواهد داد،
تصمیم گرفت به رختخواب رود و زود تر بخوابد و تا هنوز بیدار است
روزهائی را که به آخر تعطیلات مانده است
در حافظه ی خود بشمارد. عینک را از چشمش برداشت
هنوز چشمهایش باز بود. نگاه دیگری به کارت های
تولد انداخت. بر خلاف هیجانی که در آن لحظه داشت ولی
مانند سایر مردم خوشحال بود. برای آنکه برای
اولین بار در عمر خود کارت تبریک تولد دریافت کرده بود.
و..
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.