نمایش
دانلود کتاب نانا – امیل زولا
دانلود رایگان کتاب نانا – امیل زولا
دانلود کتاب نانا – امیل زولا – دانلود رایگان کتاب نانا – امیل زولا – علم افشا
نانا
ماجرای جانسوز بک زن مرجانی
شاهکار نویسنده بزرگ فرانسوی :
امیل زولا نانا
ساعت به نواخته شد، هنوز تماشاخانه (رار بته) خالی بود و جز
چند نفر تماشاچی که در لژها بر روی نیمکتهای نرم مخملی نشسته بودند
، هیچکس در سالون وسیعی
که بزحمت چراغها آنرا روشن میکرد دیده نمیشد ، با اینکه موعد نمایش رسیده بود
، هنوز نوازندگان نیامده و
در (سن) حرکت باصدایی شنیده نمیشد !…
دختر راهنما دو جوان شیک را وارد سا لون کرده در صندلی
در ردیف جلو بنآنها نشان داد . جوانها ایستاده اطراف خود را نگریسته
و یکی بدیگری گفت: «هکتور ،
من بنو نگفتم که هنوز زود است : آیا بهتر نبود که میگذاشتی
در خارج سیگار خودرا بکشم و آنرا تمام کنم ؟!»
در این موقع یکی از مامورین انتظام سالون بأنها نزدیک شده
و با لحن آشنا۔ مانندی بان جوان متکلم چنین گفت
: « آقای نوشیری شما هستید ؟! نمایش
تا پیش از ساعت ۱۰ شروع نخواهد شد. » مکتور با بیصبری این
سخن را بر زبان آورد : « بس چرا تماشاخانه اعلان کرده است که نمایش
ساعت ۹ شروع خواهد شد ؟!
دانلود کتاب نانا – امیل زولا
دانلود رایگان کتاب نانا – امیل زولا
خانم کلار بس بما تأکید کرد که پرده در
ست ساعت بالا خواهد رفت و او هم در نمایش شرکت خواهد کرد !
نوشیری شانه بالا افکنده زیر لب گفت : « راستی چقدر تو زود باوری
و بگفته های امثال کلار پس اعتماد پیدا میکنی … خانم کلار پس از آن کسانی میباشد
که حاضر است سوگند یاد کند که ستارگان اروزروشن
در آسمان خواهددد!» لحظه ای سکوت بین آندو برقرار کردند، آنها باز هم نگاهی بصندلیهای سالون افکندند
ولی تعداد تماشاچیانی که آمده بودند از تعداد انگشتان دستهای
آنها تجاوز نمیکرد.هکتور گفت: «آیا نو توانستی لژی را برای رنیقه
خودد لوسی» بگیری ! » فوشیری گفت : « ای … ولی با زحمت زیاد .
دانلود کتاب نانا – امیل زولا
دانلود رایگان کتاب نانا – امیل زولا
پس از آن
خیره بلژیکه در نزدیکی سن واقع شده بود نگاه کرده و در تعقیب سخنان خود گفت :
« ولی گمان نمیکنم لوسی مانند ما زود آمده باشد ، آنا خمیازهای کشیده ساکت ماند و پس از لحظه ای گفت:
«آیا تاکنون بنمایش آمده ای ! » مکتور گفت : «خیر … این نخستین بار است که تماشاخانه را میبینم
، چنانچه میدانید بیش از سه هفته نیست که من باریس آمده ام . نوشیری گفت : د پس تو آدم خوشبختی هستی…
این نمایشنامه ( ونوس موطلائی) خیلی معروف میباشد که شش ماه است
اهالی پاریس در باره آن صحبت میکنند ،
بوردنیف آهنگ جدیدی برای این نمایشنامه ساخته است. این شخص بسیار با هوش
و در کارهایش موفق میباشد و با پوش هنگفتی هم این نمایشنامه را خریداری کرده است ..
و مکتور با دقت تمام باظهارات رفیق خود گوش داد، آنگاه آهی کشیده با کمی خجلت گفت
: «خوب بگو بینم، آیا «نانا آرتیست
دانلود کتاب نانا – امیل زولا
دانلود رایگان کتاب نانا – امیل زولا
جدید که رل ونوس دکل» را بازی خواهد کرد میشناسی ؟! ، نوشیری فریاد برآورد : د پروردگارا ..
. نام د نانا ، بر تمام زبانها جاریست … امروز هر کس مرا دید ، این پرسش را از من کرده که آیا : د نانا، را |
میشناسی؟ مثل اینکه من تمام اهالی باری را میشناسم، من همین قدر میدانم
که بوردنیف ناتارا پیدا و او را مشهور کرده است ، از اینرو تانا بابد
هنرپیشه زبردست و دیدنی باشد . در هر حال من بیش از این نمی توانم
چیزی بتو بگویم.» خشم نوشیری پس
از ادای این کلمات کمی فرو نشست ولی خالی بودن محل ، کمی روشنائی ،
صدای باز و بسته شدن درها ، فرشیری زا خشکمین ساخته ناگاه اظهار داشت :
د نه … نه … من نمیتوانم اینجا بمانم… بیا برویم شاید بتوانیم بوردنیف را ملاقات
کرده و اخبار بیشتری از او بدست آوریم !. آنگاه هردو از سالون تماشاخانه خارج شدند .
جنب و جوشی در جلو تماشاخانه شروع شده و مردم بسوی تابلوهائیکه نام
دتا نارا باحروف درشت نوشته بودند
حمله آوردند . و در این موقع شخص بلند بالای چهار شانه توی هیکلی در نزدیکی گیشه بلیط فروشی ایستاد
و با خشونت به مردمی که پیرامون او ازدحام کرده بودند ، گفت : « از دو هفته پیش بلیتها را خریداری نموده اند .»
دانلود کتاب نانا – امیل زولا
دانلود رایگان کتاب نانا – امیل زولا
نوشیری در حالیکه اشاره بآن مرد میکرد بهکتور چنین گفت : «هکتور .
.. این مرد، بوردنیف مدبر تماشاخا هاست »
پیش از آنکه آندو جوان بوردنیف نزدیک شوند ، بوردنیف آنهارا دیده نوشیری
را مخاطب قرار داد و با لحن تحکم آمیزی گفت : « توحقیقه آدم نیک و ظر یفی هستی ولی آیا اینگونه در باره
نمایش نامه جدید ما اعلان و تبلیغات مینمانی ؟! من امروز صبح روزنامه (نیگارو ) را ورق زدم و دیدم که
تو در باره سفارتخانه ژابون خیلی چیز ها نوشته ای رلی ابدأ
کلمه ای از د نانا یاد نکرده نی !! در هر حال من بنو تبریک میگویم که اینگونه
دانلود کتاب نانا – امیل زولا
دانلود رایگان کتاب نانا – امیل زولا
مقالات متین و موضوعهای شیرین در روز نامه خود مبنویسی. ،
نوشیری در جواب بوردنیف چنین گفت : «دوست عزیزم،
چرا عجله میکنی ؟!
من اول با بدد نا نا » را ببینم تا بعد بتوانم در باره او در روز نامه خود چیز بنویسم
، وانگهی من بنو تولی نداده بودم که در باره «نانا، چیزی بنویسم !)
پس از آن نوشیری برای اینکه مجال گلایه گزاری بوردنیف ندهد ،
چنین گفت : و اجازه بدهید که پسر عموی خود (هکتور دو لافلوآز،
راکه برای تکمیل تحصیلات خود پارس آمده است بشما معرفی کنم.» بوردنیف شانه بالا انداخت و چیزی نگفت .
دانلود کتاب نانا – امیل زولا
دانلود رایگان کتاب نانا – امیل زولا
اما مکتور خیره بسرتا بای بوردنیف نگاه کرده بخوبی شناخت که این شخص
بلند بالا و قوی هیکل همان خود بوردنیف ! یعنی مردی است که از تمام مدیران تماشا خانه های پاریس معروفتر
میباشد. او از همه بهتر میتواندهنرپیشگان زیبا را پیدا کرده پولهای تماشاچیان را بجیب زند ۰۰۰ آری
کسیکه با بازیکنان خود مانند مجرمین رفتار میکند و همچنین مانند افسران شهربانی و مستنطقین
صحبت مینماید !! هکتور خواست مهر خود را در قلب بوردنیف جای کند ، از اینرو با کمال
ادب چنین گفت: د تماشاخانه شما ۷۰۰۰ بوردنیف کلام او را قطع کرده با خونسردی گفت : «چرا نمیگوئید رقاصخانه من ! .
نوشیری خندید ؛ اما هکتور متعجب شد و در هم فرو رفته عبارات
ستایش و تعر یفی را که میخواست بر زبان آورد فراموش کرد .
بوردنیف در این لحظه آنهارا ترک گفت تا بیکنغر از انتقاد کنندگان فنی معروف دست دهد .
وقتی بوردنیف بنزد آندو جوان بر کشت ، مکتور از آن حالت
دانلود کتاب نانا – امیل زولا
دانلود رایگان کتاب نانا – امیل زولا
تعجب و گرفتگی خارج شده بود . هکتور برای اینکه در نظر بوردنبن
نادان و دهاتی شناخته نشود باز چنین گفت : «من شنیده ام که نانا صدای شیرین و دلنوازی دارد ! بورد نیند
شانه بالا انداخته پاسخ داد . نانا ؟ برعکس صدای خوبی ندارد . هکتور برای اینکه جبران گفته خود را کرده باشد فوری گفت : « در هر حال … نا نا باید هنر پیشه زبردستی باشد ،
بوردنه با لهجه زننده خود گفت :
« بازیگر زبردست و ماهر ؟؟ او ابدا مهارتی ندارد و حتی نمیداند بر روی سن
چگونه رل خودر بازی کند !، هکتور سرخ شده با لکنت زبان گفت : من ..
. من خیلی مایل هستم ، این نمایشنا، جدید شما را که همه جا تعریف آنرا شنیده ام
امشب شب اول نمایش آن میباشد و چندی است تماشاخانه شما ..
دانلود کتاب نانا – امیل زولا
دانلود رایگان کتاب نانا – امیل زولا
. بوردنیف سخنش را بریده باز حرف سابق را تکرار کرده گفت : دیگو رقاصخانه من .
.. ، نوشیری گرم نگاه کردن
خانمها بودولی وقتی جمله اخیر بورد نیف را شنید بیاری او شتافت ولی نمیدانست که آیا بخندد یا اینکه
خشمناک شود ؛ بهر صورت مکتور را مخاطب قرار داده. گفت :
د دوست من … بمیل آقای بوردنین رفتار کن و نام تماشاخانه
او را بهمان نامی که خود او مایل است بخوان ! ، آنگاه رو ببوردنیف
کرده گفت : دبس طور که شما میگوئید نانائی که رل مهم این
نمایشنامه را بازی میکند صدای خوبی ندارد و ماهر هم نیست ، پس حتما نمایشنامه شما نخواهد گرفت .
بوردنیف شانه بالا افکنده با لحن تحکم آمیزی گفت : آری … نمایش ما نخواهد گرفت . آنگاه گفت: «آیا
براستی لازم است که زن صدای دلنوازی داشته و خوب هم بازی کند ؟ شما بی اطلاع هستید..
. نا نا شایستگیهای دیگری بغیر از آواز و بازی دارد … اگر این پیس نگرفت تو حق داری مرا نادان و خام بدانی ،
دانلود کتاب نانا – امیل زولا
دانلود رایگان کتاب نانا – امیل زولا
شما امشب نانا را دیده و متوجه خواهید شد که همان آمدنش بر روی سن تماشاچیانرا برانگیخته فریادهای آفرین و تحسین از آنها بلند خواهد شد.»
سپس مانند اینکه با خود حرف میزد چنین گفت : « آری ، پیروزی او حتمی است .
.. من آوازخوان با آرتیستی را تقدیم تماشاچیان نمیکنم بلکه فقط زنی … آری زنیرا تقدیم آنها مینمایم ،
نوشیری اطلاعات زیاد تری در باره نانا از بوردنیف خواست ، او هم برسشهای فوشیریرا
با عبارت زننده و جلفی باسخ داد که هکتور از شنیدن آن شرمنده گردید !! |
بوردنین گفت که نانا را از خیلی پیش میشناسد و با او خوش است
او حاضر نیست که زیاد با یکزن معاشر
باشد ، هر وقت از زکی سیر شد لورا تقدیم تماشاچیان مینماید ،
اگر آنها هم از آن زن خسته شدند او را ترک
میکنند، ولی نانا غیر از آنهاست . از اینروریرا برای ایفای دل (ونوس) برگزیده است ..
دانلود کتاب نانا – امیل زولا
دانلود رایگان کتاب نانا – امیل زولا
نانا برای او خیلی ارزش دارد ..( رو زمینون ) هنرپیشه زیبا , آواز خوان زبردست
معروفی که هزاران دلباخته داشت بوردنین را تهدید کرده بود که دست از کار خواهد کشید
ولی همینکه نانای دلربا را دید دست از تهدید کشید و دریافت که رقیب جدیدی پیدا کرده و مانند سابق نازش را نخواهند خربد .
بوردنیف ارزش هر زنی را بخوبی میدانست …
آری اگر کلاریس باسبونا تمرد میکردند وی با مشت و لگد آنها را مطیع میکرد
ولی اگر زن آرتیستی سر کشی میکرد میدانست که چگونه و برا متهور خود سازد .
بوردنین در حالتبکه حرف میزد متوجه در مای تماشاخانه هم بود ، گفت : «آ…. این مینون است که دست در
بازوی تیتر معشوق خود افکنده .
.. وی پی برده است که ستینر از همسرار (روز) خسته و سیر شده است ،
دانلود کتاب نانا – امیل زولا
دانلود رایگان کتاب نانا – امیل زولا
هکتور بآنجائیکه برردنیف نگاه میکردمتوجه شدم مرد بلند بالای درشت اندامی را دید که دست در بازوی مرد
کوتاه قد تنومندی که موی سرش مفید بود ، افکنده است !.
. مرد بلند قد مبنون شوهر (روز) بهترین آرتیسهای تماشاخانه واریته بود ،
اما مرد کوتاه قد معشوق روز و یکنفر متمول یهودی بود که در امکنه عمومی معروفیت بسزایی داشت .
بوردنین گفت :« اکنون چیزهائی از نانا بشما میفهمانم.»
آنگاه جلوتر رفته وستین را مخاطب قرار داده گفت : د تود بروز او را در دفتر من دیدی ..
. بگو بینم عقیده ات در باره او چیست ؟! ، ستینر فریاد برآورده
گفت : : آه… آنزنیکه وقتی من داخل دفترت شدم خارج کردید؟ من در باره آن زن خیلی فکر کردم ..
. و بقین حاصل نمودم که خود اوست ، ولی او چون نسیمی از کنار من گذشت و نگذاشت خود او را ببینم .)
مینون باین سخنان گوش داد و سر بزیر افکند در حالیکه نگران
بود و با انگشتری که در دست داشت بازی میکرد !
دانلود کتاب نانا – امیل زولا
دانلود رایگان کتاب نانا – امیل زولا
مینون میدانست که آنیو در باره نانا صحبت میکنند .
بوردنیف همچنان از آرتیست جدید تعریف میکرد ، ستینر با دقت تمام گوش میداد و گاهگاهی چشمانش برق مزد،
تا اینکه مینون صحبت آنها را بدینگونه قطع کرد : د بعقیده من بهتر آنست که قضاوت در باره شایستگی
و زبردستی او را تماشا چیان واگذارید … بیاستینر برویم، میدانی که همسرت در اتاقش منتظر تو است.)
بورد نیف خواست او را ببرد ، ولی سبنر اصرار بماندن کرد،
فشار مردم در پیرامون آنها رو بتزاید گذاشته اسم ( نانا ) از مرزبانی شنیده میشد . اسم (ناتا) را با کنجکاوی
تکرار میکردند،
اما زنان آن نام را با احن حسادتو نگرانی بر زبان میاوردند: نانا کیست؟! و از کجا آمده است؟!» کسی نمیدانست .
.. ولی این نام چون بوسه شیرین ، با نغمه موسیقی دلنشین بود … همگی آن نام را بآسانی و نرمی تکرار میکردند و با بیصبری تمام منتظر دیدن او بودند .
بوردنیف یتماشاچیانیکه پیرامون او را گرفته و منصل در باره ناناسوال
میکنید !
دانلود کتاب نانا – امیل زولا
دانلود رایگان کتاب نانا – امیل زولا
شما همین اکنون او را خواهید دید. آنگاه با تکبر و غرور راه خود
را از میان تماشاچیان باز کرده و رفت ، چرا بخود ببالد ، مگر نه او حس کنجکاوی و شوق تماشاچیانرا برانگیخته بود
و مینون از روی بی اعتنائی شانه بالا انکند … تیتر بیاد آورد که (روز) در اتاقش منتظر او است
و میخواهد عقیده ای را در باره ، جامه ای که باید آنرا بپوشد و بر روی سن در پرده اول ظاهر شود ،
بداند.
ستبتر هنوز مردد بود که مکتور فر باد بر آورد : «لوسی با کالسکه خود آمد. » لوسی استوارت
زن چهل ساله کوتاه قد کوچک اندام و گردن درازی بود که البان بسیار کلفتی داشت ولی همگی
او را دوست میداشتند، زیرا دی زنی خوش اخلاق و ظریف بود .
دانلود کتاب نانا – امیل زولا
دانلود رایگان کتاب نانا – امیل زولا
لوسی با یکی از دوستان خود که کار و اینی هیکه نام داشت در کالسکه نشسته بود ، هیکه دختر جوانی بود
و از چهره او بخوبی معلوم میشد که ببار خونسرد وسنگدل است .
نوشیری باستقبال دوست خود لوسی
شتافت لوسی به نوشیری گفت: من یک صندلی در از خودمان برای شما گرفته ام ،
با ما بیاید ، ولی فر شیری پوزش خواسته گفت : د سپاسگزارم ..
. من خوشتر دارم که در صندلیهای جلوتر
بنشینم باسن را بهتر ببینم، لوسی بدش آمد و خیال کرد که نوشیری مایل نیست با او باشد و نمیخواهد
مردم او را با وی در یکجا بیند. ولی هر طوری بود خشم خود را فرو نشاند و گفت :
د چرا بمن نگفتی که نانا را
میشناسی ؟! ، فوشیری گفت : « من تا بحال او را ندیده ام. ، لوسی گفت :
بمن گفتند که تو دوست او
هستی؟ فرشیری با صدای بلند خندید، ولی مبنون یکمرتبه بازوی او را گرفته فریاد بر آورد:
«ساکت باش،
دانلود کتاب نانا – امیل زولا
دانلود رایگان کتاب نانا – امیل زولا
آنگاه اشاره بجوانی کرد که در آن لحظه از کنار آنها گذشت و با صدای آهسته ای گفت :
« این جوان دوست نانا
بود.» همگی خیره بان جوان نگاه کردند … جوان زیبا و رشیدی بود ، مینون گفت
د این جوان داجینیه نام دارد … او سیصد هزار فرانک نروت داشت که آنها را صرف زنان هرزه و هر جائی کرد ،
اکنون در بورس کار میکند ، طوری دست تنک است که حتی قدرت خریداری دسته گلی را ندارد تا آنرا تقدیم
یکی از معشوقه های خود باید ! .
لوسی در حالیکه چشم ازداجینه برنمیداشت گفت : « چه چشمان قشنگی
دارد ! »
دانلود کتاب نانا – امیل زولا
دانلود رایگان کتاب نانا – امیل زولا
یکمرتبه بانک برآورد: «آه … این بلانش است … او بمن گفت و تاکید کرد که تو دوست نانا میباشی ،.
بلانش دو سیفری که بین چاق خود را بشانه جوان لاغری تکیه داده بود
پیش آمد، از رفتار و سیمای جوان آثار
نجابت و بزرگواری آشکار بود . فرشیری آهسته گفت ::
کنت کزافییه درناندیر…، آنگاه نوشیری قامت خود را
در برابر کنت جوان خم کرد … لوسی به بلانش مزدبک شد..
بین آنها صحبت سریعی رد و بدل کردید … در
محبت آنها چین بار نام و نانا ، برده شد … در این موقع صدای زنگی که آغاز نمایشنامه
و بالا رفتن برده را
اعلام میکرد شنیده شد،
دانلود کتاب نانا – امیل زولا
دانلود رایگان کتاب نانا – امیل زولا
همگی داخل سالون شده غوغائی در گرفت جامه یکی
از خانمها بار.شد و کلاه
یکی از آقایان بر زمین افتاد . در سالون صدای کف زدن ممندی طنین انکن شد
تماشاچیان فریاد های خود را
آمیخته به نغمه موسیقی نموده فریاد میزدند د نانا .. نانا… مورا… هورا…)
نوشیری و مکتور داخل سالون شدند و در برابر صندلیهای خود
ایستاده باطراف نگاه کردند. چراغها میدرخشید ..
. موسیقی نواخته میشد… تماشا چیان چشمان خود را از
برده بر نمیداشتند ، چنین نظر روزنامه نگار (نوشیری) و پسر عمویش (هکتور) آمد که تمام بار پس در آن
سالون تنک و کوچک جمع شده اند . نیکی و پلیدی بهم وعده ملانات در (وار بنه) را داده اند !! تماشاچیان
مخلوط عجیبی بودند از مردانیکه در عالم فن و ادب و ثروت معروف و برجسته بودند ، ولی اکثر از زنان جلف و
هرزه بشمار می آمدند .
دانلود کتاب نانا – امیل زولا
دانلود رایگان کتاب نانا – امیل زولا
نوشیری با پسر عموی خود هکتور در باره بعضی از تماشاچیان صحبت کرد:
این قاضی معرو نیست که
هیچکس در متانت و استحکام احکامش تردیدی ندارد ..
. این یکی نویسنده مشهور بست که بزودی بحکمه
جنائی خوانده خواهد شد … اما این مرد لاغر اندام از بزرگترین انتقاد کنندگان فنی بشمار میرود .
.. واین …،
نوشیری وقتی دید که هکتور بمردی که در از نشسته است سلام میدهد ،
جمله خود را بپایان نرساند ، با
تعجب تمام پرسید : « پس تو کنت مونات، دو بیفید را می شناسی ، مکتور گفت : « آری من خیلی وقت
است او را میشناسم … املاک او در
و..
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.