نمایش
دانلود کتاب دیوان ملک الشعرای بهار
دانلود رایگان کتاب دیوان ملک الشعرای بهار
دانلود کتاب دیوان ملک الشعرای بهار – دانلود رایگان کتاب دیوان ملک الشعرای بهار – علم افشا
گزیده دیوان اشعار ملک الشعرای بهار
غزلیات
۱۰. یا که به راه آرم این صید دل رمیده را • ۲، شمعیم و دلی مشعله افروز و دگر هیچ • ۳٫ رخ تو دخلی به مه
ندارد ۴۰. آخر از جور تو عالم را خبر خواهیم کرد . ۵. در غمش هر شب به گردون پیک آهم می رسد • ۶. اگر
تو رخ بنمایی ستم نخواهد شد • ۷. دعوی چه کنی؟ داعیه داران همه رفتند • ۸. به گلگشت جنان گل می
فرستم • ۹. نوبهار و رسم او ناپایدار است ای حکیما ۱۰۰. خوشا فصل بهار و رود کارون
قصاید
. ۱. دگر باره خیاط باد صبا . ۲. از من گرفت گیتی یارم را | . ۳. کند از جا عاقبت سیلاب چشم تر مرا . ۴.
بگرفت شب ز چهرهی انجم نقابها • ۵. سحابی قیر گون بر شد ز دریا .۶ ای آفتاب گردون! تاری شو و متاب .
۷. مانده ام در شکنج رنج و تعب • ۸ سخن بزرگ شود چون درست باشد و راست • ۹. در شهر بند مهر و وفا
دلبری نماند • ۱۰. ای دیو سپید پای در بندا . ۱۱. به کام من بر، یک چند گشت گیهان بود
. ۱۲. هنگام فرودین که رساند ز ما درود؟ . ۱۳. رسید موکب نوروز و چشم فتنه غنود . ۱۴. بهارا! بهل تا
گیاهی بر آید
. ۱۵. نخلی که قد افراشت، به پستی نگراید .۱۶، شب خرگه سیه زد و در وی بیارمید : ۱۷. ای زده زنار بر، ز
مشک به رخسارا : ۱۸. بگریست ابر تیره به دست اندر • ۱۹، سنبل داری به گوشهی چمن اندر .
دانلود کتاب دیوان ملک الشعرای بهار
دانلود رایگان کتاب دیوان ملک الشعرای بهار
۲۰. ای خامها دو تا شو و به خط مگذر . ۲۱. باز به پا کرد نوبهار، سرادق : ۲۲. پیامی ز مژگان تر می فرستم .
۲۳. ما فقیران که روز در تعبیم . ۲۴. بیا تا جهان را به هم برزنیم • ۲۵، خیز و طعنه بر مه و پروین زن ۲۶۰. ای
به روی و به موی، لاله و سوسن! • ۲۷، بر تختگاه تجرد، سلطان نامورم من • ۲۸، مغز من اقلیم دانش، فکر
تم بیدای او • ۲۹. فغان ز جغد جنگ و مرغوای او • ۳۰، منصور باد لشکر آن چشم کینه خواه : ۳۱. خورشید بر
کشید سر از بارای بره ۳۲۰. مگر می کند بوستان زرگری . ۳۳. گر به کوه اندر پلنگی بود می • ۳۴. بدرود گفت
فر جوانی
قطعه
دانلود کتاب دیوان ملک الشعرای بهار
دانلود رایگان کتاب دیوان ملک الشعرای بهار
مثنویات
: ۱. شبی چشم کیوان ز فکرت نخفت • ۲، ایرجا! رفتی و اشعار تو ماند . ۳. برو کار می کن، مگو چیست کار .
۴. در خیابان باغ، فصل بهار . ۵. دست خدای احد لم یزل :۶ یکی زیبا خروسی بود جنگی
ترکیبات
: ۱. باز بر شاخسار حیله و فن . ۲. دوشینه ز رنج دهر بدخواه
رباعیات چهار پارهها
مستزاد
تصنیف
۱. بند اول ۲. بند دوم
مسمط ها
۱، سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست؟ ۲. امروز خدایگان عالم ۳. ای نگار روحانی! خیز و پرده بالا زن ۴.
زال زمستان گریخت از دم بهمن
غزلیات:
دانلود کتاب دیوان ملک الشعرای بهار
دانلود رایگان کتاب دیوان ملک الشعرای بهار
یا که به راه آرم این صید دل رمیده را
یا که به راه آرم این صید دل رمیده را ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰. یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را
یا ز لبت کنم طلب قیمت خون خویشتن ……………. یا به تو واگذارم این جسم به خون تپیده را
کودک اشک من شود خاک نشین ز ناز تو ۱۲۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰: خاک نشین چرا کنی کودک ناز دیده را؟
چهره به زر کشیده ام، بهر تو زر خریدهام …………خواجه! به هیچ کس مده بندهی زر خریده را
گر ز نظر نهان شوم چون تو به ره گذر کنی ………..اکی ز نظر نهان کنم، اشک به ره چکیده را؟
گر دو جهان هوس بود، بی تو چه دسترس بود؟ ……………… باغ ارم قفس بود، طایر پر بریده را
جز دل و جان چه آورم بر سر ره؟ چو بنگرم ………….. ترک کمین گشاده و شوخ کمان کشیده را
خیز، بهار خون جگرا جانب بوستان گذر :::::::::::::::::: تاز هزار بشنوی قصه ی ناشنیده را
شمعیم و دلی مشعله افروز و دگر هیچ
شمعیم و دلی مشعله افروز و دگر هیچ………………. شب تا به سحر گریه ی جانسوز و دگر هیچ
افسانه بود معنی دیدار، که دادند ………………… در پرده یکی وعدهی مرموز و دگر هیچ
خواهی که شوی باخبر از کشف و کرامات ………………. مردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ
زین قوم چه خواهی؟ که بهین پیشه ورانش””””””””” گهواره تراش اند و کفن دوز و دگر هیچ
زین مدرسه هرگز مطلب علم که اینجاست …………….. لوحی سپه و چند بد آموز و دگر هیچ
خواهد بدل عمر، بهار از همه گیتی ””””””””””” دیدار رخ یار دل افروز و دگر هیچ
رخ تو دخلی به مه ندارد
دانلود کتاب دیوان ملک الشعرای بهار
دانلود رایگان کتاب دیوان ملک الشعرای بهار
رخ تو دخلی به مه ندارده ………………………… که مه دو زلف سیه ندارد
به هیچ وجهت قمر نخوانم ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ که هیچ وجه شبه ندارد
بیا و بنشین به کنج چشمم ::::::::::::::::::::::::” که کس در این گوشه ره ندارد
نگو ستاند دل از حریفان…………. ………… ولی چه حاصل؟ نگه ندارد
بیا به ملک دل ار توانی ………….. …………. که ملک دل پادشه ندارد عداوتی نیست، قضاوتی نیست
……………………… عسس نخواهد، سپه ندارد
یکی بگوید به آن ستمگر: ……. ………. بهار مسکین گته ندارد؟«
آخر از جور تو عالم را خبر خواهیم کرد
دانلود کتاب دیوان ملک الشعرای بهار
دانلود رایگان کتاب دیوان ملک الشعرای بهار
آخر از جور تو عالم را خبر خواهیم کرد …………………….. خلق را از طروات آشفته تر خواهیم کرد
اول از عشق جهانسوزت مدد خواهیم خواست ………………… پس جهانی را ز شوفت پر شرر خواهیم کرد
جان اگر باید، به کویت نقد جان خواهیم یافت ………………… سر اگر باید، به راهت ترک سر خواهیم کرد
هر کسی کام دلی آورده در کویت به دست ………………… ما هم آخر در غمت خاکی به سر خواهیم کرد
تا که ننشیند به دامانت غبار از خاک ما …………………… روی گیتی را ز آب دیده تر خواهیم کرد
یا ز آه نیمشب، یا از دعا، یا از نگاه …………………….. هر چه باشد در دل سخنت اثر خواهیم کرد
لابه ها خواهیم کردن تا به ما رحم آوری …………………… ور به بی رحمی زدی، فکر دگر خواهیم کرد
چون بهار از جان شیرین دست بر خواهیم داشت ……………….. پس سر کوی تو را پرشور و شر خواهیم
کرد
در غمش هر شب به گردون پیک آهم می رسد
در غمش هر شب به گردون پیک آهم می رسد ……………. صبر کن، ای دل ا شبی آخر به ما هم می
رسد
شام تاریک غمش را گر سحر کردم چه سود؟ ………………………………….. کز پس آن نوبت روز
سیاهم می رسد
صبر کن گر سوختی ای دل از آزار رقیب ……………….. کاین حدیث جانگداز آخر به شاهم می رسد
گر گنه کردم، عطا از شاه خوبان دور نیست ……………….. روزی آخر مژدهی عفو گناهم می رسد
اگر تو رخ بنمایی ستم نخواهد شد
دانلود کتاب دیوان ملک الشعرای بهار
دانلود رایگان کتاب دیوان ملک الشعرای بهار
اگر تو رخ بنمایی ستم نخواهد شد …………………… ز حسن و خوبی تو هیچ کم نخواهد شد
برون ز زلف تو یک حلقه هم نخواهد رفت ……………….. کم از دهان تو یک ذره هم نخواهد شد
تو پاک باش و برون آی بی حجاب و مترس ………………….کسی به صید غزال حرم نخواهد شد
اگر بر آن سری ای ماهر واکه روز مرا …………………… کتی سپاه، به زلفت قسم، نخواهد شد
گرم زنی چون قلم، بند بند، این سر من ………………….. ز بندگیت جدا یک قلم نخواهد شد
رقیب گفت، « بهار از تو سیر شد » هیهات…………………. به حرف مفت، کسی متهم نخواهد شد
دعوی چه کنی؟ داعیه داران همه رفتند
دعوی چه کنی؟ داعیه داران همه رفتند …………………. شو بار سفر بند که باران همه رفتند
آن گرد شتابنده که در دامن صحراست ……………… گوید : « چه نشینی؟ که سواران همه رفتند»
داغ است دل لاله و نیلی است بر سر و…………………… کز باغ جهان لاله عذاران همه رفتند
گر نادره معدوم شود هیچ عجب نیست ……………………کز کاخ هنر نادره کاران همه رفتند
افسوس که افسانه سرایان همه خفتند …………………… اندوه که اندوه گساران همه رفتند
فریاد که گنجینه طرازان معانی ………….. گنجینه نهادند به ماران، همه رفتند
یک مرغ گرفتار در این گلشن ویران۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ تنها به قفس ماند و هزاران همه رفتند
خون بار، بهارا از مژه در فرقت احباب…………… کز پیش تو چون ابر بهاران همه رفتند
به گلگشت جنان گل میفرستم
دانلود کتاب دیوان ملک الشعرای بهار
دانلود رایگان کتاب دیوان ملک الشعرای بهار
به گلگشت جنان گل میفرستم………….. به رضوان شاخ سنبل می فرستم
به هندوستان فضل و خلر علم…………….. می موز و فرنفل می فرستم
حدیث خوش به قمری می سرایم……………. سرود خوش به بلبل می فرستم
به قابوس و به صابی از رعونت ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ خط و شعر و ترسل می فرستم
ز خودبینی و رعنایی و شوخی است ……………… ………………… که جز وی را سوی کل می فرستم
به جلفای صفاهان از سر جهل …. شراب صافی و مل می فرستم
به تبت مشک اذفر می گشایم ………… …………. به ماچین تار کاکل می فرستم
نوبهار و رسم او ناپایدار است ای حکیم!
نوبهار و رسم او ناپایدار است ای حکیم! ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰.گلشن طبع تو جاویدان بهار است، ای حکیم!
آن بهاری کاعتدالش ز آفتاب حکمت است ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ از نسیم مهرگانی بر کنار است، ای حکیم!
نوبهار فرخ بلخ و بهارستان گنگ ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰. در بر گلخانهی طبع تو خار است، ای حکیم!
نالهی چین است مشکین خامه ات کنار وی ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ مشکبیز و مشکریز و مشکبار است، ای حکیم!
دانلود کتاب دیوان ملک الشعرای بهار
دانلود رایگان کتاب دیوان ملک الشعرای بهار
یا مگر در یاست با آب مدادت تعبیه ……………………………………………… این چین گفتار نغزت آبدار است؟ ای حکیم!
حکمت ار می کرد فخر از روز گار بوعلی ……………………………….. اینک آثار تو فخر روزگار است، ای حکیم!
مدح این بی دولتان عار است دانا را ولیک …………………. چون تویی را مدح گفتن افتخار است، ای حکیم!
خوشا فصل بهار و رود کارون
خوشا فصل بهار و رود کارون …………. افق از پرتو خورشید، گلگون
ز عکس نخلها بر صفحهی آب ……….. نمایان صدهزاران نخل وارون
دمنده کشتی کلگای زیبا ……………….. به دریا چون موتور بر روی هامون
قطار نخلها از هر دو ساحل …………… نمایان گشته با ترتیب موزون
چو دو لشکر که بندد خط زنجیر………… به قصد دشمن از بهر شبیخون
قصاید:
دانلود کتاب دیوان ملک الشعرای بهار
دانلود رایگان کتاب دیوان ملک الشعرای بهار
دگر باره خیاط باد صبا
دگر باره خیاط باد صبا ::::::::::::: بر اندام گل دوخت رنگین قبا
یکی را به بر ارغوانی سلب …………. یکی را به تن خسروانی ردا
ز اصحاب بستان که یکسر بدند …………. برهنه تن و مفلس و بینوا
به دست یکی بست زیبا نگار………… به پای یکی بست رنگین حنا
بیاراست بر پیکر سرو بن ……….. یکی سبز کسوت ز سر تا به پا
برافکند بر دوش بید نگون …………… ز پیروزه دراعه ای پربها
بسی ساخت بازیچه و پخش کرد………..به اطفال باغ از گل و از گیا
به دست یکی پیکری خوب چهر ………. به چنگ یکی لعبتی خوش لقا
یکی بسته شکلی به رخ بلعجب ……. یکی هشته تاجی به سر خوشنما
یکی را به بر، طرفهای مشک بیزه …… یکی را به کف حقهای عطر سا
پس آن که بسی عقد گوهر ز هم ……. گسست و پراکندشان بر هوا
دانلود کتاب دیوان ملک الشعرای بهار
دانلود رایگان کتاب دیوان ملک الشعرای بهار
درخت شکوفه ده انگشت خویش ………. فرا پیش کرد و ربود آن عطا
سیه ابر توفنده کز جیش دی ……….. جدا مانده در کوه جفت عنا
بر آن شد که آید به یغمای باغ………… بتاراجد آن ایزدی حله ها
بر آمد خروشنده از کوهساره …………. بپیچید از خشم چون اژدها
که ناگاه باد صبا در رسید ………… زدش چند سیلی همی بر قفا
بنالید از آن درد ابر سیاه ………….. شد آفاق از ناله اش پر صدا
تو گفتی سیه بنده ای کرده جرم ………. دهد خواجه اکنون مر او را جزا
ببارد ز مژگان سرشک آن چنان ……… کز آن تر شود باغ و صحن سرا
گه از خشم دندان نماید همی …………. بتابد ز دندانش نور و ضیا
ببالد چمن ز آن خروش و غریو ………….. بخندد سمن ز آن فغان و بکا
چنان کز خروشیدن کوس رزم ………………… بخندد همی لشکر پادشا
از من گرفت گیتی یارم را
از من گرفت گیتی یارم را ………………………………………………… وز چنگ من ربود نگارم را
ویرانه ساخت یکسره کاخم را ………………………………………… آشفته کرد یکسره کارم را
ز اشک روان و خاک به سر کردن ……………………………. در پیش دیده کند مزارم را
یک سو سرشک و یک سو داغ دل …………………………… پر باغ لاله ساخت کنارم را
گر باغ لاله داد به من، پس چون………………………………………. از من گرفت لاله عذارم را؟
در خاک کرد عشق و شبابم را………………………………………………………….. بر باد داد صبر و قرارم را
دانلود کتاب دیوان ملک الشعرای بهار
دانلود رایگان کتاب دیوان ملک الشعرای بهار
بر گور مرده ریخت شرابم را…………………………………………………. در کام سگ فکند شکارم را
جام میام فکند ز کف و آن گاه……………………………………… اندر سرم شکست خمارم را
بس زار ناله کردم و پاسخ داد:…….۰ ۰ با زهر خند، نالهی زارم را
گفتم بهار عشق دمید اما …۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ گیتی خزان نمود بهارم را
گیتی گنه نکرد و گنه دل کرد…………………………………………. کاین گونه کرد سنگین بارم را
باری، بر آن سرم که از این سینه ………………………………………………… بیرون کنم دل بزهکارم
را
کند از جا عاقبت سیلاب چشم تر مرا
کند از جا عاقبت سیلاب چشم تر مرا …………………….همتی پارانا که بگذشته است آب از سر مرا
آتشی سوزانده ام وین گیتی آتش پرست ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ هر زمان پنهان کند در زیر خاکستر مرا
گر نکردی جامه و کفش و کله سنگین تنم ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ چون گیاه خشک بر کندی ز جا صرصر مرا
کاشکی یک روز بر کندی ز جا این تند باد ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ و اندر افکندی درون خانه ی دلبر مرا
خوی با نسرین و سیسئبر گرفتم کاین دو بار ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ می کنند از روی و از مویت حکایت مر مرا
سوی من بوی تو باد آورد، زین حسرت رقیب ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ حیله سازد تا درافتد کار با داور مرا
یافتم گنجی وز آن ترسم که روز داوری۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰”جنگ با داور فتد زین گنج باد آور مرا
بر سر من گر نبودی از خیالت نیتی……………… اندر این بیغوله جان می آمدی بر سر مرا
دوستان رفتند از این کشور، رقیبانا همتی……… تا مگر بیرون کند سلطان از این کشور مرا
هر کجا گیرم قلم در دست و بگشایم زبان ……………………………….. چون سخن گیرند دانایان ز یکدیگر مرا
دانلود کتاب دیوان ملک الشعرای بهار
دانلود رایگان کتاب دیوان ملک الشعرای بهار
تا زبان پارسی زنده است، من هم زنده ام ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ ور به خنجر حاسد دون بر درد حنجر مرا
بس که در میدان آزادی کمیتم تند راند………………………………… گیتی کجرو به زندان میدهد کیفر مرا
بس که بدخواهان بدم گفتند نزد شهریار ………………………………… قیمتم بشکست و کرد از خاک ره کمتر مرا
در حق من مرگ تدریجی مگر قایل شدند؟ ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ کاین چنین دارند در زندان به غم همبر مرا
مردم از این مرگ تدریجی و طول احتضار ……………… کاش در یک دم شدی پیراهن از خون تر مرا
ای دریغا مرگ آنی گز چنین طول ممات ……………………………….. هر سر مویی همی بر تن زند
نشتر مرا
و..
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.